وقتی به عنوان جاسوس رفتی خونش ولی..
وقتی به عنوان جاسوس رفتی خونش ولی..
p⁶
جین:عاشقش شدی؟
-برگشت و به جین نگاه کرد..عینکشو زده بود و سرشو خم کرده بود تا پرونده ی توی دستشو بخونه..سکوت تهیونگ جین رو به حرف در اورد
جین:اگه کار نبایدی ازش سر بزنه فراموش میکنم دوسش داری و درجا میکشمش
_:نمیتونی دیدگاهت رو بهش عوض کنی؟...چرا انقد بهش شک داری
جین:بهش حس خوبی ندارم..میدونی ک وقتی این اتفاق برام میوفته معلوم میشه اون شخص ادم درستی نیس
_:سِیونگ ادم بدی نیس..پس شکی بهش نداشته باش
جین:از تو بعیده دو روز نشده از کسی خوشت بیاد
_:آه...بس کن
-ظرفای شسته شده رو جای خودشون گزاشت و سمت اتاقش حرکت کرد..درو قفل کردو با هیونسو تماس گرفت
مری:سلام...چطوری
هیونسو:خوبم تو چطوری؟...اونجا جات راحته؟
مری:هم اره هم نه...ادمای اینجا خیلی رو مخن
هیونسو:یکم دیگم تحمل کن...بزودی از شرشون خلاص میشیم
مری:میتونی درمورد کیم سوکجین تحقیق کنی و بهم بگی؟
-با این سوال مری هیونسو به کل ساکت شد
مری:چیزی شده؟..نکنه میشناسیش
هیونسو:چرا یهو درمورد اون سوال کردی؟
مری:خیلی عجیب رفتار میکنه...بهم بدجوری شک داره..تازه شریک تهیونگم هست
-دراتاقش به صدا در اومد
مری:هیونسو من بعدا بهت زنگ میزنم
هیونسو:اوکی...اطلاعات فردی ک خواستیو میفرستم..فعلا
-گوشیو قط کرد و درو باز کرد
مری:چیزی شده اجوما؟
اجوما:داشتی با کسی صحبت میکردی؟
مری:بله..دوستم هیونسو..ی مدتی بود باهم حرف نزده بودیم
اجوما:پس مزاحم حرفت با کسی ک دوسش داری شدم شرمندم دخترم
مری:نه اینطور نیست....ما فقط باهم دوستیم..و تو دانشگاه توی ی کلاسیم
اجوما:اها...میخواستم بگم اگه کاری نداری میتونی یکم کمکم کنی؟
مری:چرا که نه
-تا شب بهش کمک کرد اخر سر تن خستشو به اتاق رسوند...گوشیشو برداشت و دید از طرف هیونسو پیامی داره..سریع زد روش و شروع کرد به خوندن اطلاعات...یقش دست بد ادمی گیر کرده بود..پیامی رو برای هیونسو فرستاد
مری:باید هرچی زودتر این عملیاتو انجام بدیم وگرنه جین هممونو میکشه
-بلافاصله هیونسو جوابشو داد
هیونسو:باید تا میتونی ازش دوری کنی..سعی میکنم مشکلاتی براش به وجود بیارم تا تحقیق درمورد تورو به عقب بندازه
مری:باشه..راستی...ی جلسه فردا ظهر توی اتاق رئیس کیم دارن..اونجا هم شنوت جاساز کردم...به دقت به حرفاشون گوش کنین
هیونسو:باشه
چطوره؟
از پارت بعد همه چی عوض میشه..
p⁶
جین:عاشقش شدی؟
-برگشت و به جین نگاه کرد..عینکشو زده بود و سرشو خم کرده بود تا پرونده ی توی دستشو بخونه..سکوت تهیونگ جین رو به حرف در اورد
جین:اگه کار نبایدی ازش سر بزنه فراموش میکنم دوسش داری و درجا میکشمش
_:نمیتونی دیدگاهت رو بهش عوض کنی؟...چرا انقد بهش شک داری
جین:بهش حس خوبی ندارم..میدونی ک وقتی این اتفاق برام میوفته معلوم میشه اون شخص ادم درستی نیس
_:سِیونگ ادم بدی نیس..پس شکی بهش نداشته باش
جین:از تو بعیده دو روز نشده از کسی خوشت بیاد
_:آه...بس کن
-ظرفای شسته شده رو جای خودشون گزاشت و سمت اتاقش حرکت کرد..درو قفل کردو با هیونسو تماس گرفت
مری:سلام...چطوری
هیونسو:خوبم تو چطوری؟...اونجا جات راحته؟
مری:هم اره هم نه...ادمای اینجا خیلی رو مخن
هیونسو:یکم دیگم تحمل کن...بزودی از شرشون خلاص میشیم
مری:میتونی درمورد کیم سوکجین تحقیق کنی و بهم بگی؟
-با این سوال مری هیونسو به کل ساکت شد
مری:چیزی شده؟..نکنه میشناسیش
هیونسو:چرا یهو درمورد اون سوال کردی؟
مری:خیلی عجیب رفتار میکنه...بهم بدجوری شک داره..تازه شریک تهیونگم هست
-دراتاقش به صدا در اومد
مری:هیونسو من بعدا بهت زنگ میزنم
هیونسو:اوکی...اطلاعات فردی ک خواستیو میفرستم..فعلا
-گوشیو قط کرد و درو باز کرد
مری:چیزی شده اجوما؟
اجوما:داشتی با کسی صحبت میکردی؟
مری:بله..دوستم هیونسو..ی مدتی بود باهم حرف نزده بودیم
اجوما:پس مزاحم حرفت با کسی ک دوسش داری شدم شرمندم دخترم
مری:نه اینطور نیست....ما فقط باهم دوستیم..و تو دانشگاه توی ی کلاسیم
اجوما:اها...میخواستم بگم اگه کاری نداری میتونی یکم کمکم کنی؟
مری:چرا که نه
-تا شب بهش کمک کرد اخر سر تن خستشو به اتاق رسوند...گوشیشو برداشت و دید از طرف هیونسو پیامی داره..سریع زد روش و شروع کرد به خوندن اطلاعات...یقش دست بد ادمی گیر کرده بود..پیامی رو برای هیونسو فرستاد
مری:باید هرچی زودتر این عملیاتو انجام بدیم وگرنه جین هممونو میکشه
-بلافاصله هیونسو جوابشو داد
هیونسو:باید تا میتونی ازش دوری کنی..سعی میکنم مشکلاتی براش به وجود بیارم تا تحقیق درمورد تورو به عقب بندازه
مری:باشه..راستی...ی جلسه فردا ظهر توی اتاق رئیس کیم دارن..اونجا هم شنوت جاساز کردم...به دقت به حرفاشون گوش کنین
هیونسو:باشه
چطوره؟
از پارت بعد همه چی عوض میشه..
۷.۰k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.