جرعت حقیقت
#جرعت_حقیقت
پارت8🥂
همه داشتن بیدار میشدن عجیب همه یه زمان میومدن بیرون همیشه امیدوارم این دفعه ام اینجوری باشه😂
منو کوک رفتیم پشت پله ها قایم شدیمو نگاه میکردیم دوربیناام روشن بود
اومدن بیرون و لیز خوردنو افتادن آرداام روشون ریخت
شوگا: یاااااااا اینا چیههههههه(آرده پسرم مواد که نیست😂)
الکسا: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ(آرام باش😂)
لیا: واییییییی کثیف شدممممممم تهیونگاااااااا(پسرمو چیکار داری😂)
ته: به منچه وایییییی کار کیهههههه(راست میگه خو😂)
اونجا منو کوک پاره شدیم از خنده
ته: کار شماس؟(عصبانی)
ات: واییی سوال داره؟🤣🤣
کوک: داره ج*ر میخوره از خنده🤣🤣
شوگا: هعیی🗿
کوک: وای ببخشید حالل برید حموم تا خونه به فاخ نرفته🤣
لیا: درد نخند🗿😐
ات: 😭🤣
همه رفتن حمومو اومدن دیگه شب شده بودو ما رفتیم خوابیدیم
( صبح ساعت5)
باصدای کوک بیدار شدم
کوک: ات ات پاشو امروز عروسیمونه میکاپ آرتیستا پایینن
ات: ساعت چنده کوکی؟
کوک: 5
ات: چیییی پنج کله صب کی میره عروسی؟
کوک: میکاپت پنج ساعت طول میکشه و آماده شیم و بریم عکاسی بدو
ات: باشه
رفتم پایین و بهشون سلام کردم و رفتم یه دوش 10 مینی گرفتم و اومدم بیرون خودمو خشک کردم و نشستم و میکاپو شروع کردن
بعد چهار ساعت و سی دیقه تموم شد لباسمم پوشیدم و موهامم درست کردن(عکس میدم)
ویو کوک:
پایین پله ها منتظر ات وایساده بودم میخواستم برم ببینمش نمیزاشتن ته و شوگا و الکسا و لیا جلومو میگرفتن
کوک: بابا ولم کنین
لیا: نع رسمه
کوک: من زنمو میخام
ته: دو دیقه آروم باش
الکسا: داره میاد روتو اونور کن
کوک: اینم رسمه؟
شوگا: آره(قبل کوک و ات بقیه عروسی کرده بودنا)
برگشتم روبه اونور
کوک: عههه زنمو بدین برم
ویو ات:
از کارای کوک خندم گرفته بود رفتم پایین و زدم به شونش و برگشت
کوک: واییی ات چه قشنگ شدیی🫠🥹(بغض)
ات: عه کوکی بغض نکن دیگه
لیا: تهیونگ یاد بگیر تو واسه من گریه نکردی
کوک خیلی جذاب شده بود با کت و شلوارش موهاشم داده بود بالا
دستمو دور دستش حلقه کردمو رفتیم
« پرش به بعد عروسی » 😈
رفتیم توی عمارتی که برامون جدا گرفته بودن
کوک: ات
ات: بله
کوک: میدونی شب عروسی چیکار میکنن؟
ات: اممم م... میخوابن (خودشو میزنه به اون راه)
کوک: چجوری میخوابن؟
ات: عههه کوک ولم کن نمیزارم
کوک: عه چرا خب؟
ات: میترسم
کوک: ترس نداره باشه قربونت برم؟
ات:
کوک: اتم
ات: هوم
ادامه دارد........
پارت8🥂
همه داشتن بیدار میشدن عجیب همه یه زمان میومدن بیرون همیشه امیدوارم این دفعه ام اینجوری باشه😂
منو کوک رفتیم پشت پله ها قایم شدیمو نگاه میکردیم دوربیناام روشن بود
اومدن بیرون و لیز خوردنو افتادن آرداام روشون ریخت
شوگا: یاااااااا اینا چیههههههه(آرده پسرم مواد که نیست😂)
الکسا: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ(آرام باش😂)
لیا: واییییییی کثیف شدممممممم تهیونگاااااااا(پسرمو چیکار داری😂)
ته: به منچه وایییییی کار کیهههههه(راست میگه خو😂)
اونجا منو کوک پاره شدیم از خنده
ته: کار شماس؟(عصبانی)
ات: واییی سوال داره؟🤣🤣
کوک: داره ج*ر میخوره از خنده🤣🤣
شوگا: هعیی🗿
کوک: وای ببخشید حالل برید حموم تا خونه به فاخ نرفته🤣
لیا: درد نخند🗿😐
ات: 😭🤣
همه رفتن حمومو اومدن دیگه شب شده بودو ما رفتیم خوابیدیم
( صبح ساعت5)
باصدای کوک بیدار شدم
کوک: ات ات پاشو امروز عروسیمونه میکاپ آرتیستا پایینن
ات: ساعت چنده کوکی؟
کوک: 5
ات: چیییی پنج کله صب کی میره عروسی؟
کوک: میکاپت پنج ساعت طول میکشه و آماده شیم و بریم عکاسی بدو
ات: باشه
رفتم پایین و بهشون سلام کردم و رفتم یه دوش 10 مینی گرفتم و اومدم بیرون خودمو خشک کردم و نشستم و میکاپو شروع کردن
بعد چهار ساعت و سی دیقه تموم شد لباسمم پوشیدم و موهامم درست کردن(عکس میدم)
ویو کوک:
پایین پله ها منتظر ات وایساده بودم میخواستم برم ببینمش نمیزاشتن ته و شوگا و الکسا و لیا جلومو میگرفتن
کوک: بابا ولم کنین
لیا: نع رسمه
کوک: من زنمو میخام
ته: دو دیقه آروم باش
الکسا: داره میاد روتو اونور کن
کوک: اینم رسمه؟
شوگا: آره(قبل کوک و ات بقیه عروسی کرده بودنا)
برگشتم روبه اونور
کوک: عههه زنمو بدین برم
ویو ات:
از کارای کوک خندم گرفته بود رفتم پایین و زدم به شونش و برگشت
کوک: واییی ات چه قشنگ شدیی🫠🥹(بغض)
ات: عه کوکی بغض نکن دیگه
لیا: تهیونگ یاد بگیر تو واسه من گریه نکردی
کوک خیلی جذاب شده بود با کت و شلوارش موهاشم داده بود بالا
دستمو دور دستش حلقه کردمو رفتیم
« پرش به بعد عروسی » 😈
رفتیم توی عمارتی که برامون جدا گرفته بودن
کوک: ات
ات: بله
کوک: میدونی شب عروسی چیکار میکنن؟
ات: اممم م... میخوابن (خودشو میزنه به اون راه)
کوک: چجوری میخوابن؟
ات: عههه کوک ولم کن نمیزارم
کوک: عه چرا خب؟
ات: میترسم
کوک: ترس نداره باشه قربونت برم؟
ات:
کوک: اتم
ات: هوم
ادامه دارد........
۵.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.