Part
Part ¹⁰⁴
ا.ت ویو:
دستم رو تکیه گاه قرار داده بودم و سرم رو بهش تکیه داده بودم..از شیشه ماشین به به مسیر نگاه میکردم..اما تمام فکرم درگیر بود..درگیر احساسات..اینکه واقعا دوستش دارم یا حسی گذراست؟
اینکه اگر واقعا دوستش دارم بهش چیزی از احساسم بگم یا پیش خودم یه راز باشه؟
اگر بهش این رازمو گفتم چه اتفاقی قراره بیوفته
این برام قفل بود..اینکه بعد از گفتن این راز چه اتفاقی برام میوفته قفل بود..نمیتونستم بهش فکرکنم..
از فکر کردن زیاد سرم به درد اومد..چشمامو بستم و سعی کردم به چیزی فکر نکنم اما...اما همیچین کاری برام ممکن نبود...
با توقف ماشین چشمامو باز کردم و دستم رو از زیر سرم برداشتم و نگاه اطرافم کردم..توی پارکینگ خونه بودیم..خونهی اقای کیم
پالتوی تهیونگ رو توی دستم گرفتم..در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم..نگاهی به تهیونگ انداختم که داشت میومد سمتم..با دوتا قدم کوتاه سمتش رفتم..اول نگاهی به چشماش و بعد نگاهی به پالتوی توی دستم انداختم..پالتو رو سمتش گرفتم گفتم
ا.ت:بابت پالتو ممنونم
تهیونگ پالتو رو از بین دستام گرفت..تهیونگ پالتو رو روی سرشونه هام انداخت..پالتو رو مرتب کرد و نگاهی به من انداخت گفت
تهیونگ:سردت میشه
لبخند محوی روی لبهام نشست..دستهای مردونش سمت کمرم رفت و اروم حلقه شد..کاملا توی اغوشش بودم..با کمی تردید کف دست هامو روی قفسه سینش گذاشتم..ریتم قلبش رو زیر انگشت هام حس میکردم..سرم رو روی قفسه سینش گذاشتم و این دفعه صدای قلبشو میشنیدم..حس خیلی خوبی داشتم از اینکه توی اغوشش پنهان شدم..
با برخورد دست گرمش به صورتم سرم رو بالا گرفتم..چشماش حالت عجیبی داشت..هرچی بود مثل دفعه اولی که دیدمش نبود..ایندفعه یچیزی داخل چشماش هست که نمیتونم متوجهش بشم..
دست تهیونگ روی گونه ام قرار گرفته بود و با انگشت شصتش اروم و نرم روی صورتم میکشید..با نزدیک شدنش بهم قلبم لرزید..نفس داغش به صورتم میخورد و باعث میشد قلبم محکمتر بزنه..ل*باش به ل*بام رسید وثابت موند..
ادامه دارد🍷
ا.ت ویو:
دستم رو تکیه گاه قرار داده بودم و سرم رو بهش تکیه داده بودم..از شیشه ماشین به به مسیر نگاه میکردم..اما تمام فکرم درگیر بود..درگیر احساسات..اینکه واقعا دوستش دارم یا حسی گذراست؟
اینکه اگر واقعا دوستش دارم بهش چیزی از احساسم بگم یا پیش خودم یه راز باشه؟
اگر بهش این رازمو گفتم چه اتفاقی قراره بیوفته
این برام قفل بود..اینکه بعد از گفتن این راز چه اتفاقی برام میوفته قفل بود..نمیتونستم بهش فکرکنم..
از فکر کردن زیاد سرم به درد اومد..چشمامو بستم و سعی کردم به چیزی فکر نکنم اما...اما همیچین کاری برام ممکن نبود...
با توقف ماشین چشمامو باز کردم و دستم رو از زیر سرم برداشتم و نگاه اطرافم کردم..توی پارکینگ خونه بودیم..خونهی اقای کیم
پالتوی تهیونگ رو توی دستم گرفتم..در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم..نگاهی به تهیونگ انداختم که داشت میومد سمتم..با دوتا قدم کوتاه سمتش رفتم..اول نگاهی به چشماش و بعد نگاهی به پالتوی توی دستم انداختم..پالتو رو سمتش گرفتم گفتم
ا.ت:بابت پالتو ممنونم
تهیونگ پالتو رو از بین دستام گرفت..تهیونگ پالتو رو روی سرشونه هام انداخت..پالتو رو مرتب کرد و نگاهی به من انداخت گفت
تهیونگ:سردت میشه
لبخند محوی روی لبهام نشست..دستهای مردونش سمت کمرم رفت و اروم حلقه شد..کاملا توی اغوشش بودم..با کمی تردید کف دست هامو روی قفسه سینش گذاشتم..ریتم قلبش رو زیر انگشت هام حس میکردم..سرم رو روی قفسه سینش گذاشتم و این دفعه صدای قلبشو میشنیدم..حس خیلی خوبی داشتم از اینکه توی اغوشش پنهان شدم..
با برخورد دست گرمش به صورتم سرم رو بالا گرفتم..چشماش حالت عجیبی داشت..هرچی بود مثل دفعه اولی که دیدمش نبود..ایندفعه یچیزی داخل چشماش هست که نمیتونم متوجهش بشم..
دست تهیونگ روی گونه ام قرار گرفته بود و با انگشت شصتش اروم و نرم روی صورتم میکشید..با نزدیک شدنش بهم قلبم لرزید..نفس داغش به صورتم میخورد و باعث میشد قلبم محکمتر بزنه..ل*باش به ل*بام رسید وثابت موند..
ادامه دارد🍷
- ۲۲.۴k
- ۰۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط