Part
Part ¹⁰⁵
ا.ت ویو:
ل*باش به ل*بام رسید و ثابت موند..نفس گرمشون از بین ل*باش خارج شد و باعث شد پوست لبم بسوزه..لباش گرم بودن و این میلم رو به تیم بوسه بیشتر میکرد..لبهاش روی لبهام حرکت میکردن..نرم و اروم..چشمامو بستم..اگر بارها و بارها توسط تهیونگ بوسیده بشم هنوز هم قلبم به لرزه درمیاد..گرم و پر حرارت بود..هوای سرد اطراف با گرمایی که بینمون بود تضاد عجیبی داشت..تهیونگ سرش رو عقب کشید..با دشتی مه هنوز روی صورتم قراره داشت سرم رو بالا اورد..چشمام به چشماش گره خورد..چشمای قهوهایش کمی خمار بود..بیشترین چیز تو چشماش تون برق خاص بود..از داخل چشماش برق عجیب و خاصی رو میدیدم..کم اما پر معنا..
با برخورد قطره ای از اسمون بر روی نوک بینیم نگاهمو به بالا دادم..بارون دوباره شروع شد
تهیونگ:بارون رو دوست داری؟
نگاهمو بهش دادم
ا.ت:اره..چطور
تهیونگ نگاه بالا کرد گفت
تهیونگ:هر موقع نگاه بارون میکنی چشمات برق میزنه
نگاهشو به من داد..دست تهیونگ از روی صورتم جدا شد
تهیونگ:بیار بریم داخل
دست تهیونگ هنوز روی کمرم بود و منو سمت در عمارت هدایت میکرد..در باز شد و گرمای عمارت بهم حجوم اوردم..وارد عمارت شدیم..بعضی از لامپ ها روشن بود و این نشون میداد اقا و خانم کیم هنوز خواب باشن..همون جور که تهیونگ منو با دستش هدایت میکرد سمت پله ها رفتیم..از پله ها گذر کردیم و بدون هیچ حرفی سمت اتاق تهیونگ رفتیم..در توسط تهیونگ باز شد..اول من وارد اتاق شدم و بعد تهیونگ که در رو پشت سرش بست.. بشدت خسته بودم..سمت حمام رفتم و دوش گرفتم..بعد از پوشیدن لباس های راحتیم روی صندلی جلوی میز نشستم تا موهامو خشک کنم..توی اون مدت تهیونگ روی مبل نشسته بود..سرش رو به پشتی مبل تکیه داده بود و چشماشو بسته بود..حوصله سشوار پوشیدن نداشتم برای همینم تصمیم گرفتم با حوله موهامو خشک کنم..
بعد از خشک کردن موهام سمت تخت رفتم و ملافه رو کنار زدم..روی تخت خوابیدم و ملافه رو روی خودم کشیدم..چشمامو بستم و از صدای بارون که به پنجره میخورد لذت بردم..با صدای قدم ها و باز بسته شدن در حمام فهمیدم تهیونگ رفت حمام..چشمام گرم شدن و خوابیدم..
ادامه دارد🍷
ا.ت ویو:
ل*باش به ل*بام رسید و ثابت موند..نفس گرمشون از بین ل*باش خارج شد و باعث شد پوست لبم بسوزه..لباش گرم بودن و این میلم رو به تیم بوسه بیشتر میکرد..لبهاش روی لبهام حرکت میکردن..نرم و اروم..چشمامو بستم..اگر بارها و بارها توسط تهیونگ بوسیده بشم هنوز هم قلبم به لرزه درمیاد..گرم و پر حرارت بود..هوای سرد اطراف با گرمایی که بینمون بود تضاد عجیبی داشت..تهیونگ سرش رو عقب کشید..با دشتی مه هنوز روی صورتم قراره داشت سرم رو بالا اورد..چشمام به چشماش گره خورد..چشمای قهوهایش کمی خمار بود..بیشترین چیز تو چشماش تون برق خاص بود..از داخل چشماش برق عجیب و خاصی رو میدیدم..کم اما پر معنا..
با برخورد قطره ای از اسمون بر روی نوک بینیم نگاهمو به بالا دادم..بارون دوباره شروع شد
تهیونگ:بارون رو دوست داری؟
نگاهمو بهش دادم
ا.ت:اره..چطور
تهیونگ نگاه بالا کرد گفت
تهیونگ:هر موقع نگاه بارون میکنی چشمات برق میزنه
نگاهشو به من داد..دست تهیونگ از روی صورتم جدا شد
تهیونگ:بیار بریم داخل
دست تهیونگ هنوز روی کمرم بود و منو سمت در عمارت هدایت میکرد..در باز شد و گرمای عمارت بهم حجوم اوردم..وارد عمارت شدیم..بعضی از لامپ ها روشن بود و این نشون میداد اقا و خانم کیم هنوز خواب باشن..همون جور که تهیونگ منو با دستش هدایت میکرد سمت پله ها رفتیم..از پله ها گذر کردیم و بدون هیچ حرفی سمت اتاق تهیونگ رفتیم..در توسط تهیونگ باز شد..اول من وارد اتاق شدم و بعد تهیونگ که در رو پشت سرش بست.. بشدت خسته بودم..سمت حمام رفتم و دوش گرفتم..بعد از پوشیدن لباس های راحتیم روی صندلی جلوی میز نشستم تا موهامو خشک کنم..توی اون مدت تهیونگ روی مبل نشسته بود..سرش رو به پشتی مبل تکیه داده بود و چشماشو بسته بود..حوصله سشوار پوشیدن نداشتم برای همینم تصمیم گرفتم با حوله موهامو خشک کنم..
بعد از خشک کردن موهام سمت تخت رفتم و ملافه رو کنار زدم..روی تخت خوابیدم و ملافه رو روی خودم کشیدم..چشمامو بستم و از صدای بارون که به پنجره میخورد لذت بردم..با صدای قدم ها و باز بسته شدن در حمام فهمیدم تهیونگ رفت حمام..چشمام گرم شدن و خوابیدم..
ادامه دارد🍷
- ۱۹.۳k
- ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط