آنجا یک قهوه خانه بود

آنجا یک قهوه خانه بود.
اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای.
چرا...؟ دنیا خراب می‌شد
اگر دقایقی آنجا می‌نشستیم
و نفری یک استکان چای می‌خوردیم؟! عجله، همیشه عجله
کدام گوری میخواستم بروم؟!
من به بهانه‌ی رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...
..
محمود_دولت_آبادی
.
.
دیدگاه ها (۷)

❤️زمانی که خداحافظی را با تو شروع کردم، به رابطه هایی دیگر س...

من عاشقش بودم‌ ...♥️♥️به خانه ی ما که می‌آمدند ،حالم عوض م...

♥️آنجا یک قهوه خانه بود.اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چا...

می خواهم ببوسمتدر تک تک این اشعار!و به آغوش بگیرمت! و نگاهم ...

آنجا یک قهوه خانه بود،اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای....

پارت : ۳۷

‼️لطفا فقط چند دقیقه برای آگاهی خودتون وقت بذارید و این مطلب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط