رامپو سان:کریسمس بود . . .
رامپو سان:کریسمس بود . . .
توده های برف آرام آرام تویِ آصمون در حال رقصیدن بودند . . .
انگار بابانوئل فرشی سفیدی رویِ زمین انداخته بود . . .
همه خانه ها سرشار از عشق و گرمی شده بود . . .
مردم با شور و اشتیاق خود مشغول خرید کردن برای سال نو بودند . . .
اوه سال نو . . .
سالی جدید . . .
امیدی تازه . . .
شروعی دوباره . . .
گویِ های آویزان . . .
درختان تزئین شده . . .
ستاره های درخشان . . .
هدیه های رنگارنگ . . .
شادی بچه ها برای اسباب بازی های جدید . . .
آهنگ شیرین کریسمس . . .
همانطور که در رشته افکار خود سردرگم شده بودم . . .
به یاد آوردم تو چقدر همانند کریسمسی . . .
مثل دانه های برف آرام و پیچیده و زیبا . . .
مثل عشق و محبت دوستان و خانواده که در خانهای نزد هم نشستهاند . . .
مثل ذوق و شوق هنگام خرید . . .
مثل داستانی تازه . . .
قصهای جدید . . .
مثل امیدی نهفته در دل . . .
سرآغازی مجدد . . .
مثل گویِ های آویخته در درخت که از بچه گرفته تا بزرگان محو و خیره آن می شوند . . .
مثل هیجانی که مردم برای تزئین درخت های کریسمس شان دارند . . .
مثل نور ستاره های کهکشان آندروما . . .
مثل خوشی و سرمستی بچه ها برای اسباب بازی ها . . .
مثل سکوت در هنگام وقتی که آهنگ کریسمس نواخته می شود . . .
مثل بویِ هیزم در حال سوخته شدن . . .
مثل کلوچه های داغ مادربزرگ . . .
مثل قصه های کهن پدربزرگ . . .
مثل داستانی کلاسیک . . .
مثل بیدار شدن هنگام باریدن برف . . .
مثل یک آدم برفی خندان . . .
و . . .
میدانی مثال های زیادی وجود دارد در کریسمس که مرا یاد تو می اندازد . . .
انگار تو زادهی خود کریسمسی . . .
نخستین انسانی که دیدم وایب کریسمس بدهد . . .
چقدر ساده و در عین حال زیبا و دلنشینی . . .
کریسمس مبارک دازای . . .
تولدت هم مبارک فرزند کریسمس . . . <.....Y.....>
توده های برف آرام آرام تویِ آصمون در حال رقصیدن بودند . . .
انگار بابانوئل فرشی سفیدی رویِ زمین انداخته بود . . .
همه خانه ها سرشار از عشق و گرمی شده بود . . .
مردم با شور و اشتیاق خود مشغول خرید کردن برای سال نو بودند . . .
اوه سال نو . . .
سالی جدید . . .
امیدی تازه . . .
شروعی دوباره . . .
گویِ های آویزان . . .
درختان تزئین شده . . .
ستاره های درخشان . . .
هدیه های رنگارنگ . . .
شادی بچه ها برای اسباب بازی های جدید . . .
آهنگ شیرین کریسمس . . .
همانطور که در رشته افکار خود سردرگم شده بودم . . .
به یاد آوردم تو چقدر همانند کریسمسی . . .
مثل دانه های برف آرام و پیچیده و زیبا . . .
مثل عشق و محبت دوستان و خانواده که در خانهای نزد هم نشستهاند . . .
مثل ذوق و شوق هنگام خرید . . .
مثل داستانی تازه . . .
قصهای جدید . . .
مثل امیدی نهفته در دل . . .
سرآغازی مجدد . . .
مثل گویِ های آویخته در درخت که از بچه گرفته تا بزرگان محو و خیره آن می شوند . . .
مثل هیجانی که مردم برای تزئین درخت های کریسمس شان دارند . . .
مثل نور ستاره های کهکشان آندروما . . .
مثل خوشی و سرمستی بچه ها برای اسباب بازی ها . . .
مثل سکوت در هنگام وقتی که آهنگ کریسمس نواخته می شود . . .
مثل بویِ هیزم در حال سوخته شدن . . .
مثل کلوچه های داغ مادربزرگ . . .
مثل قصه های کهن پدربزرگ . . .
مثل داستانی کلاسیک . . .
مثل بیدار شدن هنگام باریدن برف . . .
مثل یک آدم برفی خندان . . .
و . . .
میدانی مثال های زیادی وجود دارد در کریسمس که مرا یاد تو می اندازد . . .
انگار تو زادهی خود کریسمسی . . .
نخستین انسانی که دیدم وایب کریسمس بدهد . . .
چقدر ساده و در عین حال زیبا و دلنشینی . . .
کریسمس مبارک دازای . . .
تولدت هم مبارک فرزند کریسمس . . . <.....Y.....>
۵.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.