رمان ✩
رمان ✩
پارت : ۸➪
نام داستان : میراکلس ➪
⚠︎کپی ممنوع ⚠︎
الیا : اوه 🙄
مرینت : خو چیه 😑
الیا : باش دخمل خانم 😬
مرینت : ممنون الیا قشنگم 😁
پایان گفتگو تلفنی مرینت و الیا ☝︎
از زبان مرینت
وای خداروشکر الیا راضی شد حالا برم دوش بگیرم 🛀
(بعد یک ساعت حمام ... مرینت خیلی آب مصرف میکنه 😐)
وای خوب حموم تمام شد برم لباس بپوشم و برم سمت الیا 😌
بزار اول زنگش بزنم 😝
گفتگو تلفنی مرینت و الیا ☟︎︎︎
مرینت : الو الیا سلام 😃
الیا : سلام مری 🥴
مرینت : سلام علیک لباس من چی شد 🤕
الیا : وا دختر نگران نباش گرفتم ☹
مرینت : وای مرسی الیا الان میام کجایی 🥲
الیا : خواهش بیا خونمون 🙃
مرینت : باشه خداحافظ سریع میام 🤩
پایان گفتگو تلفنی مرینت و الیا
(مرینت سریع رفت و به خونه الیا رسید 🏡)
از زبان مرینت و الیا ☟︎︎︎
مرینت : سلام الیا سلام خاله 🫂
الیا : سلام مرینت بیا تو 🤾♀️
مادر الیا : سلام عزیزم خوش آمدی🙋♀️
مرینت : ممنون خاله 🙏🏻
الیا : بیا بریم دیگه دختر 😾
مرینت : باشه بریم 🤠
(رسیدن به اتاق الیا )
الیا : بیا اینم لباس 😌
مرینت : وای خیلی جذابه مرسی 😍
الیا : خواهش راستی ما امروز برای تمرین داخل کشتی مادر جولیکا و لوکا دعوت هستیم 😚
مرینت : اوه چه جالب پس من زود تر میرم 🤪
الیا : ای شیطون😒
ادامه دارد ...
پارت : ۸➪
نام داستان : میراکلس ➪
⚠︎کپی ممنوع ⚠︎
الیا : اوه 🙄
مرینت : خو چیه 😑
الیا : باش دخمل خانم 😬
مرینت : ممنون الیا قشنگم 😁
پایان گفتگو تلفنی مرینت و الیا ☝︎
از زبان مرینت
وای خداروشکر الیا راضی شد حالا برم دوش بگیرم 🛀
(بعد یک ساعت حمام ... مرینت خیلی آب مصرف میکنه 😐)
وای خوب حموم تمام شد برم لباس بپوشم و برم سمت الیا 😌
بزار اول زنگش بزنم 😝
گفتگو تلفنی مرینت و الیا ☟︎︎︎
مرینت : الو الیا سلام 😃
الیا : سلام مری 🥴
مرینت : سلام علیک لباس من چی شد 🤕
الیا : وا دختر نگران نباش گرفتم ☹
مرینت : وای مرسی الیا الان میام کجایی 🥲
الیا : خواهش بیا خونمون 🙃
مرینت : باشه خداحافظ سریع میام 🤩
پایان گفتگو تلفنی مرینت و الیا
(مرینت سریع رفت و به خونه الیا رسید 🏡)
از زبان مرینت و الیا ☟︎︎︎
مرینت : سلام الیا سلام خاله 🫂
الیا : سلام مرینت بیا تو 🤾♀️
مادر الیا : سلام عزیزم خوش آمدی🙋♀️
مرینت : ممنون خاله 🙏🏻
الیا : بیا بریم دیگه دختر 😾
مرینت : باشه بریم 🤠
(رسیدن به اتاق الیا )
الیا : بیا اینم لباس 😌
مرینت : وای خیلی جذابه مرسی 😍
الیا : خواهش راستی ما امروز برای تمرین داخل کشتی مادر جولیکا و لوکا دعوت هستیم 😚
مرینت : اوه چه جالب پس من زود تر میرم 🤪
الیا : ای شیطون😒
ادامه دارد ...
۷.۴k
۱۲ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.