پارت ۸۷ رمان سفر عشق
#پارت_۸۷ #رمان_سفر_عشق
رایین دست کوچولوش رو تکون میداد و تند تند شیر میخورد
رسا:ای جونم نگاش کن
رسام اومد کنارم نشست و بغلم کرد دست رایین رو گرفت و بوسید
مامانا و رسا رفتن بیرون شاید بخاطر من و رسام که حتما همینطوره
دستمو کردم تو موهای کم پشت رایین چشاشو باز کرده بود و به رسام نگاه میکرد
رسام:قربونت برم پسرم منم بابا
رایین شیر خوردنش تموم شد دادمش بغل رسام تشک و بالش گذاشتم رو پای رسام
من:رسام بزارش رو پات
رایین رو خابوند رو تشکش خم شدم و گونه تپلشو نوازش کردم
من:جونم مامان عشق من
تند تند دستاشو تکون میداد و از خودش صدا در میاورد
رسام بلندش کرد و محکم لپشو بوسید رایین نقی زد بغلش کردم
من:با اون صورت پر خارت بچه رو بوس میکنی صورتش زخم میشه
رسام:پس میزنم ته ریشامو
من:دست به ته ریشت نمیزنی
رسام:چرا
خم شدم و روی ته ریششو بوسیدم:اینا مال منن
نزاشت سرمو عقب ببرم و لبمو شکار کرد با دلتنگی و عطش همدیگرو میبوسیدیم
در یهو باز شد
رسا:دادا..هیییییییع
سریع درو بست و رفت خندیدیم با رسام که رایین هم خندید و لثه های بدون دندونش نمایان شد
آوردمش بالا
من:تو پسر کی؟ خوشگل کی؟ جیگر منی تو
محکم به سینم فشارش دادم
من:دورت بگردم پسرکم
من:رسام بگیرش من برم واسه مامان اینا اتاقو آماده کنم
رسام:بده پسرمو
رایین رو دادم بغلش و از اتاق بیرون رفتم مامان اینا و رسا تو حال بودن داشتن فیلم میدیدن
من:نمیخابین
مامانم:چرا این تموم شه
من:اتاقتونو آماده میکنم
مامان فرنوش:نمیخاد خودمون آمادش میکنیم
من:باشه شب بخیر
مامانم و مامان و رسا:شبتون بخیر
رفتم اتاق دیدم رایین گریه میکنه و رسام تکونش میده
رسام:جان جان گریه نکن پسرم
من:باز چیکارش کردی؟
رسام نیشش باز شد:بوس
رفتم رایین رو گرفتم و تو اتاق قدم زدم تا آروم بشه
من:تخت رو مرتب کن
رسام پوشکا و دستمالای مرطوب رو برداشت گذاشت رو مبل
من:تشک و پتوش با بالشش باشه
رسام:چشم
من:بی بلا
رایین آروم شده بود رفتم سمت تخت و روش دراز شدم تشک رایین رو گذاشتم وسط و سرشو گذاشتم رو بالش
با دست آروم میزدم پشتش تا بخابه
رسام هم اومدن دراز شد
رسام:آخیش
لبخند زدم رایین خابش برده بود پتوش رو کشیدم روش
رسام:این فسقل اومده وسط نمیزاره خانوممو بغل کنم
من:حقته همش میگفتی بچه حالام دردسراشو تحمل کن
رسام سر رایین رو بوسید:دردسر نیس عشقه
من:من خابیدم
رسام:باش شب بخیر
من:شب بخیر
چشامو بستم و سریع خابم برد...با صدای گریه بیدار شدم
رسام:ای خدا شبا هم خاب نداریم
من:غر نزن
رایین رو کشیدم سمت خودم و بهش شیر دادم چشاشو بست و آروم شیر میخورد
تا اینکه خابش برد از خودم جداش کردم و گذاشتمش رو تشکش
رسام با صدای آروم:خابید
مثل خودش جواب دادم:آره
خودمم خابیدم
رایین دست کوچولوش رو تکون میداد و تند تند شیر میخورد
رسا:ای جونم نگاش کن
رسام اومد کنارم نشست و بغلم کرد دست رایین رو گرفت و بوسید
مامانا و رسا رفتن بیرون شاید بخاطر من و رسام که حتما همینطوره
دستمو کردم تو موهای کم پشت رایین چشاشو باز کرده بود و به رسام نگاه میکرد
رسام:قربونت برم پسرم منم بابا
رایین شیر خوردنش تموم شد دادمش بغل رسام تشک و بالش گذاشتم رو پای رسام
من:رسام بزارش رو پات
رایین رو خابوند رو تشکش خم شدم و گونه تپلشو نوازش کردم
من:جونم مامان عشق من
تند تند دستاشو تکون میداد و از خودش صدا در میاورد
رسام بلندش کرد و محکم لپشو بوسید رایین نقی زد بغلش کردم
من:با اون صورت پر خارت بچه رو بوس میکنی صورتش زخم میشه
رسام:پس میزنم ته ریشامو
من:دست به ته ریشت نمیزنی
رسام:چرا
خم شدم و روی ته ریششو بوسیدم:اینا مال منن
نزاشت سرمو عقب ببرم و لبمو شکار کرد با دلتنگی و عطش همدیگرو میبوسیدیم
در یهو باز شد
رسا:دادا..هیییییییع
سریع درو بست و رفت خندیدیم با رسام که رایین هم خندید و لثه های بدون دندونش نمایان شد
آوردمش بالا
من:تو پسر کی؟ خوشگل کی؟ جیگر منی تو
محکم به سینم فشارش دادم
من:دورت بگردم پسرکم
من:رسام بگیرش من برم واسه مامان اینا اتاقو آماده کنم
رسام:بده پسرمو
رایین رو دادم بغلش و از اتاق بیرون رفتم مامان اینا و رسا تو حال بودن داشتن فیلم میدیدن
من:نمیخابین
مامانم:چرا این تموم شه
من:اتاقتونو آماده میکنم
مامان فرنوش:نمیخاد خودمون آمادش میکنیم
من:باشه شب بخیر
مامانم و مامان و رسا:شبتون بخیر
رفتم اتاق دیدم رایین گریه میکنه و رسام تکونش میده
رسام:جان جان گریه نکن پسرم
من:باز چیکارش کردی؟
رسام نیشش باز شد:بوس
رفتم رایین رو گرفتم و تو اتاق قدم زدم تا آروم بشه
من:تخت رو مرتب کن
رسام پوشکا و دستمالای مرطوب رو برداشت گذاشت رو مبل
من:تشک و پتوش با بالشش باشه
رسام:چشم
من:بی بلا
رایین آروم شده بود رفتم سمت تخت و روش دراز شدم تشک رایین رو گذاشتم وسط و سرشو گذاشتم رو بالش
با دست آروم میزدم پشتش تا بخابه
رسام هم اومدن دراز شد
رسام:آخیش
لبخند زدم رایین خابش برده بود پتوش رو کشیدم روش
رسام:این فسقل اومده وسط نمیزاره خانوممو بغل کنم
من:حقته همش میگفتی بچه حالام دردسراشو تحمل کن
رسام سر رایین رو بوسید:دردسر نیس عشقه
من:من خابیدم
رسام:باش شب بخیر
من:شب بخیر
چشامو بستم و سریع خابم برد...با صدای گریه بیدار شدم
رسام:ای خدا شبا هم خاب نداریم
من:غر نزن
رایین رو کشیدم سمت خودم و بهش شیر دادم چشاشو بست و آروم شیر میخورد
تا اینکه خابش برد از خودم جداش کردم و گذاشتمش رو تشکش
رسام با صدای آروم:خابید
مثل خودش جواب دادم:آره
خودمم خابیدم
۴۰.۳k
۰۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.