(دوست داشتنی) پارت 1
(دوست داشتنی) پارت 1
ا.ت
بیدار شدم دیدم ده دقیقه
دیر کردم
از خواب بلند شدم یونیفورم
مدرسم و پوشیدم و رفتم
بیرون داشتم با عجله میرفتم
یادم اومد کیفم رو بر نداشتم
سریع برگشتم رفتم کیفم و برداشتم
رفتم سر کلاس خوردم به یه
پسر
پسره: حواست کجاست
ا.ت: معذرت میخوام
پسره: برو
ا.ت: بله
سریع رفتم تو کلاس نشستم
استادمون امروز دیر کرده
بود عالی بود
استاد:خب بچه ها دانش آموز
جدید داریم
ا.ت: وایی ماریا(دوست صمیمی ا.ت)
ماریا: چیشد خوبه که
ا.ت: کجاش خوبه امسال
کلی دانش آموز انتقالی داریم
استاد: خب صحبت نکنید
ساکت خب دانش آموز
جدید کیم تهیونگ بفرمایید
اسم تهیونگ برام آشنا بود گفتم ولش کن حتما توی یه فیلمی بوده
تهیونگ: کجا بشینم
استاد: یه سلامی هم
به هم کلاسی هات بکن
تهیونگ: مگه مجبورم
ا.ت: وایی این همون
پسرست که خوردم بهش
چقدر بد اخلاقه
ماریا: اتفاقا خیلی دوست
داشتنی
#تهیونگ
#فیک
ا.ت
بیدار شدم دیدم ده دقیقه
دیر کردم
از خواب بلند شدم یونیفورم
مدرسم و پوشیدم و رفتم
بیرون داشتم با عجله میرفتم
یادم اومد کیفم رو بر نداشتم
سریع برگشتم رفتم کیفم و برداشتم
رفتم سر کلاس خوردم به یه
پسر
پسره: حواست کجاست
ا.ت: معذرت میخوام
پسره: برو
ا.ت: بله
سریع رفتم تو کلاس نشستم
استادمون امروز دیر کرده
بود عالی بود
استاد:خب بچه ها دانش آموز
جدید داریم
ا.ت: وایی ماریا(دوست صمیمی ا.ت)
ماریا: چیشد خوبه که
ا.ت: کجاش خوبه امسال
کلی دانش آموز انتقالی داریم
استاد: خب صحبت نکنید
ساکت خب دانش آموز
جدید کیم تهیونگ بفرمایید
اسم تهیونگ برام آشنا بود گفتم ولش کن حتما توی یه فیلمی بوده
تهیونگ: کجا بشینم
استاد: یه سلامی هم
به هم کلاسی هات بکن
تهیونگ: مگه مجبورم
ا.ت: وایی این همون
پسرست که خوردم بهش
چقدر بد اخلاقه
ماریا: اتفاقا خیلی دوست
داشتنی
#تهیونگ
#فیک
۱۷.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.