نغمه پشت سر روبیک وارد کلاس شد آرام و سر به زیر رفت و ...

🪂نغمه پشت سر روبیک وارد کلاس شد. آرام و سر به زیر رفت و گوشه ای نشست. سامان از آمدن تازه واردی که علاوه بر زیبایی، معصومیت چهره اش حریص ترش می کرد، شکفته شده بود و مدام او را می پایید. نغمه‌ هر بار که سر بلند می کرد و نگاه سامان را می دید که بر سر و رویش می لغزد، دوست داشت تا آب بشود و برود توی زمین.

🪂اگر به خاطر روبیک و شعرخوانی او نبود، یک لحظه هم آنجا نمی ماند و زودتر بلند می شد و می رفت. هر جور بود آن لحظات را گذراند تا نوبت به روبیک رسید و شعرش را خواند:

🪂هر وقت با من شطرنج بازی می کنی
هنوز حرکت نکرده ای، که مات می شوم
و همیشه مهره هامان دست نخورده می مانند
دیروز هم بازی جدیدی را شروع کردی
گفتم حاضرم....اما تا نگاهت کردم نبودی
هیچ می دانی که با نبودنت کیش می شوم
و با بودنت.....مات؟
پس باش..... تو همیشه باش....
تا مات باشم.......من همیشه مات.....

#آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
دیدگاه ها (۱)

🪂دست بر سینه گذاشتم و سلام دادم. روی سر در یکی از رواق ها ای...

🪂این بار عشق بی اجازه کنج دل جوانی ارمنی می نشیند. اول عشق و...

🪂نغمه خیلی شاکی بود:_ فکر کنم اسلام، جوابی برای این همه تبعی...

🪂خانمی که داشت برنج را می شست، حرف شان را شنید و پشت چشم ناز...

دوپارتی اس\مات تهیونگپارت۲(اخر)ویو ا.ت... بردم تو اتاق دونفر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط