یبارمک عالم ادمرومخم رژه میرفتندست خواهرکوچولومو گ

یبارم،کِ عالمُ ادم،رومُخم رژه میرفتن،دستِ خواهرکوچولومو گرفتمُ از اتاق بیرونش کردم، تا اومدم درُ ببندمُ، خودمو حبس کنم تو سکوت ،برعکسِ چند دقیقه قبلش کِ با جیغُ داد مخِ منو به سایش داده بود ،بالحنِ بچگونهُ مظلومش،گفت،منُ بیرون میکنی'دلم برات لک‌لک میزنه:)
بهش گفتم لک‌لک مگه پرنده نیست؟
گفت نه من دلم برات تنگ میشه.
گفتم ماکه چنتا پله فاصله داریم،من که پیشتم چرا باید دلت تنگ بشه؟
خودشو بزور پرت کرد تو اتاقُ گفت من میخام پیش تو باشم،اصابتم خورد نمیکنم،میشه منو پرت نکنی بیرون.
بهش گفتم بمون ولی اون لک‌لک نیستا،اون دلم لک زده براتِ'
حالا،منم دلم لک میزنه برات اگِ بخوای دور شی،منم قول میدم،نریزه آرامش بهم،منم میخام پیش تو باشم،تو سکوت تو تنهاییات..
منو نزار پشتِ درِ خونتون،منو نفرست برم خونمون،منو بزار بمونِ پیشت،پیشِ پیشت..
میدونی من همین الان‌م کِ پیشتم دلم تنگِ برات'

mohy


"جمعه ها بی برو برگرد،دلگیر بود.
دیدگاه ها (۱۵)

#بخونید| مغزش،زندان بریده بود،برایِ تکاتکِ رویاهایِ گمشده‌اش...

+همین‌الان‌دلت‌چی‌میخواد؟_یه‌بغضِ‌‌ناخوندرُ بالا بیارم+خب؟_چ...

میگفت،باید دفنش ‌کنید تو سکوت،داد میزد،میگفت، اون میخاد ‌بخو...

بغلم‌کِ‌من‌خسته ‌راه‌‌خسته ‌تراز‌این‌نشودبغلم‌کن‌‌کِ‌‌غمُ‌در...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

بیب من برمیگردمپارت: 80بعد از کلی نوازش کردن مادر جون خوابم ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط