وقتی متوجه سنجاب سیاه شدم که داشت تنه ی افرا را رو به پای
وقتی متوجه سنجاب سیاه شدم که داشت تنهی افرا را رو به پایین میدوید... نفهمیدم در تعقیب رقیبی جوانتر است یا بدنبال دختری زیبا چنان سر از پا نشناخته میدود که با یک جست بلند خودش را از درخت روی جدول سیمانی پیادهرو انداخت و بدون توجه به اتومبیلهایی که بسرعت میگذشتند زیگزاگ وسط خیابان دوید... با مهارت و کمی شانس از بین دو چرخ جلوی اولین اتومبیل گذشت اما همان زیر تغییر عقیده داد، چرخید و خواست تا مسیر رفته را برگردد و تقریباً موفق شده بود که... حس کردم صدای خرد شدن استخوانهای نازک و جیغ کوتاه حیوان را همزمان شنیدهام... بیاختیار فریاد زدم: «له شد!» و پلکهایم را به هم فشردم تا اتفاق بد را نبینم...
سنجاب مجروح به همان سرعتی که زیر چرخ رفته بود از جا بلند شد و با چند قدم سریع خودش را به جدول پیادهرو رساند اما نتوانست بر ارتفاع بلوک سیمانی غلبه کند... هنوز نفهمیده بود که مرده است...
[توکا نیستانی]
سنجاب مجروح به همان سرعتی که زیر چرخ رفته بود از جا بلند شد و با چند قدم سریع خودش را به جدول پیادهرو رساند اما نتوانست بر ارتفاع بلوک سیمانی غلبه کند... هنوز نفهمیده بود که مرده است...
[توکا نیستانی]
۹۴۰
۱۹ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.