«مافیای خشن من »
«مافیای خشن من »
پارت ⁶🍷🫀
(شب)
توی بار درحال خوردن ویسکی بودم که آقای پارک اومد
_دیر اومدی
پدر ا.ت: خب حالا اومدم شرط چیه
_دخترت
پدر ا.ت :عمرا
_تو که به خودت باور داری پارک
پدر ا.ت : باشه مین
(بعد بازی)
شوکه شدن از قیافش میشد خوند
_فردا میام دنبالش
و اون پولی که برای شرط گذاشته بود رو تو صورتش پرت کردم و رفتم خونه
(فردا )
(ا.ت ویو )
حاضر شدم و رفتم سر میز و شروع به خوردن صبحانه کردم که بابام گفت
پدر ا.ت : امشب میان دنبالت
ا.ت : کی
پدر ا.ت : بعد میفهمی من سرت شرط بستم و باختم
ا.ت : من نمیخوام نمیفهمی
با سیلی که زد بقیه حرفامو خوردم
از خونه زدم بیرون و بدون ماشین و بادیگارداش رفتم
(رسید به مدرسه )
رفتم تو کلاس و نشستم سر میزم که هیونجین متوجه حال بدم شد
&چی شده فرشته هیون (من حسودی کردم ؟ نههههه نکردم )
ا.ت:بابام منو بخته توی قمار (با هق هق )
&چی اون عوض.ی چیکار کرده
ا.ت : راه فراری ندارم
&قول میدم نجاتت بدم
ا.ت : باشه
(بعد مدرسه ) (مرض دارم )
رفتم خونه و وسایل هامو جمع کردم
که در خونه زده شدم و یونگی رو دم در دیدم
_اماده شدی
ا.ت : اینجا چه خبره
_کسی که بُرده منم ا.ت کوچولو
ا.ت :یونگی لطفا ولم کن (گریه )
_خیر .. بادیگاردا بیاید ببریدش
و خودش اومد کنارم نشستو راه افتادیم
که .......
(ادامه پارت بعدی)
لایک و فالو یادت نره بیبی گرل 🐻❄️🌊🫐
پارت ⁶🍷🫀
(شب)
توی بار درحال خوردن ویسکی بودم که آقای پارک اومد
_دیر اومدی
پدر ا.ت: خب حالا اومدم شرط چیه
_دخترت
پدر ا.ت :عمرا
_تو که به خودت باور داری پارک
پدر ا.ت : باشه مین
(بعد بازی)
شوکه شدن از قیافش میشد خوند
_فردا میام دنبالش
و اون پولی که برای شرط گذاشته بود رو تو صورتش پرت کردم و رفتم خونه
(فردا )
(ا.ت ویو )
حاضر شدم و رفتم سر میز و شروع به خوردن صبحانه کردم که بابام گفت
پدر ا.ت : امشب میان دنبالت
ا.ت : کی
پدر ا.ت : بعد میفهمی من سرت شرط بستم و باختم
ا.ت : من نمیخوام نمیفهمی
با سیلی که زد بقیه حرفامو خوردم
از خونه زدم بیرون و بدون ماشین و بادیگارداش رفتم
(رسید به مدرسه )
رفتم تو کلاس و نشستم سر میزم که هیونجین متوجه حال بدم شد
&چی شده فرشته هیون (من حسودی کردم ؟ نههههه نکردم )
ا.ت:بابام منو بخته توی قمار (با هق هق )
&چی اون عوض.ی چیکار کرده
ا.ت : راه فراری ندارم
&قول میدم نجاتت بدم
ا.ت : باشه
(بعد مدرسه ) (مرض دارم )
رفتم خونه و وسایل هامو جمع کردم
که در خونه زده شدم و یونگی رو دم در دیدم
_اماده شدی
ا.ت : اینجا چه خبره
_کسی که بُرده منم ا.ت کوچولو
ا.ت :یونگی لطفا ولم کن (گریه )
_خیر .. بادیگاردا بیاید ببریدش
و خودش اومد کنارم نشستو راه افتادیم
که .......
(ادامه پارت بعدی)
لایک و فالو یادت نره بیبی گرل 🐻❄️🌊🫐
۲.۶k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.