بسم رب الشهداء

بسم رب الشهداء...


شربت عسل...

رسیدم دم در خونه . زنگ زدم. مهدی در خونه رو باز کرد. وقتی دیدمش اصلا حال نداشت. مریض و بی حال بود. شنیده بودم شربت عسل خوبه. با یک لیوان آب جوش ولرم شده و یک قاشق عسل و نصف لیمو ترش ،برای مهدی شربت عسل درست کردم.
وقتی مهدی شربتش رو خورد گفت : شفا بود دایی شفا!
من خوشحال شدم که مهدی سرحال شده.
چند دقیقه بعد مهدی لباسش را پوشید و راه افتاد.
گفتم : دایی جون کجا؟
گفت : دارم می رم هییت.
بعد از شهادتش بود که فهمیدیم اون فقط هییت نمی رفته و خیلی وقت ها با دوستاش برای خانواده های فقیر خوراکی و وسایل می خرید و می برد...


شهادت جامونده هاصلوات...
دیدگاه ها (۱)

بسم رب الشهداء...شهید روح الله قربانی متاسفانه روح اله نه کر...

بسم رب الشهداء...مرداد ماه بود سال 80 یا 81 دقیقا یادم نیست ...

بسم رب الشهداء...متن وصیت نامه شهیدعلیرضامرادی که فقط چند ر...

بسم رب الشهداء...مرتضی تو بیسیم آخرش به فرمانده گردان روز عم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط