ماه روشن من پارت ⁴⁷
جیمین
دکتر امد بیرون و یه هوفی کشید پاهام سست شده بود از اون طرف کوک منو گرفته بود و منم هق هق گریه میکردم
-د. د. د. دکتر چ. چ. چ. چیشد*با ترس*
دکتر:ام خب خانم پارک بدن قوی دارن من تونستم بعد 12 تا شک تونستم زبانشون رو برگردونم
-اه
دکتر: باید بیشتر مراقبش باشید منم الان یه ازمایش گرفتم چون به یچیزی تو بدنشون مشکوک هستم
-چی
دکتر:خب نمیتونم چون مطمعن نیستم
-میتونم ببینمش
دکتر: فعلا نه چون حالشون خوب نیست از پشت پنجره ببینیدش
-بله ممنون
وقتی برگشتم نشستم رو صندلی دیدم مامان و بابام و هانا داره بدو بدو میان سمت ما
(مامان جیمین / بابای جیمین ٫هانا*)
/پسرم چی شده*با گریه*
٫پسرم*با بغض*
-مامان بابا هلیا داشت میمرد اون میسو هرزه با چاقو زد به کمر هلیا دکتر میگه حالش خوب نیست و یه چیزی داخل بدنش بوده مشکوکه من دیگه طاقت دوری هلیا رو ندارم
/الهی گریه نکن عروس من قویه راستی گفتی کی داشت میکشتش
-میسو
/م.میسو عوضی من میدونم با اون
دکتر: اقای پارک بیاید بدویین داخل دفتر من
-حتما
وقتی رفتم تو دکتر گفت بشینم
دکتر: خب اقای پارک متاسفم ولی
-ولی چی
دکتر:مث اینکه خانم پارک 5 روز بوده حامله بودن و بخاطره ضربه چاقو بچه سقط شده
-چ. چ. چ. چ.. چی*با بغض*
دکتر:نگران نباشید اگه شما تلاش کنید بچه دار میشین
-ممنون
وقتی دکتر اون حرفو زد دیگه نفصی برام نمونده بود اول داشت عشقم از دستم میرفت الان بچم مرده من چقدر بدبختم
-مامان
/چی شد پسرم
-*ماجرا رو تعریف کرد*
/وای ای وای
دکتر: خانم پارک بهوش امدن میتونید ببینیدشون
-بله ممنونم
منو مامان و بابا رفتیم داخل دیدم هلیا افتاده رو تخت و زل زدن به سخف
لبای قرمزش بنفش شدن بودن صورت سفیدش زرد شده
-اخ بیبی*با بغض*
+ددی*بی حال*
-مامان میشه برین بیرون
/بله پسرم
*رفتن بیرون*
+ددی
-جون دلم
+چرا رنگت پریده
-عشقم فقط یچیزی میگم نگران نشو از دوباره درستش میکنیم
+چیشده
-ام خب خب تو. تو. تو حامله بودی و منم داشتم بابا میشدم ولی با ضربه چاقو بچه سقط شده
+چی
-نترس قربونت برم
+اه.........
-از هیچی نترس ددی از دوباره درستش میکنم
+باش
شب
.............
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری 😄
حمایت کنید بیبی هام💞🍑
اگه کم شد معذرت 🥲
شرط برای پارت بعد:7 لایک ♥
دکتر امد بیرون و یه هوفی کشید پاهام سست شده بود از اون طرف کوک منو گرفته بود و منم هق هق گریه میکردم
-د. د. د. دکتر چ. چ. چ. چیشد*با ترس*
دکتر:ام خب خانم پارک بدن قوی دارن من تونستم بعد 12 تا شک تونستم زبانشون رو برگردونم
-اه
دکتر: باید بیشتر مراقبش باشید منم الان یه ازمایش گرفتم چون به یچیزی تو بدنشون مشکوک هستم
-چی
دکتر:خب نمیتونم چون مطمعن نیستم
-میتونم ببینمش
دکتر: فعلا نه چون حالشون خوب نیست از پشت پنجره ببینیدش
-بله ممنون
وقتی برگشتم نشستم رو صندلی دیدم مامان و بابام و هانا داره بدو بدو میان سمت ما
(مامان جیمین / بابای جیمین ٫هانا*)
/پسرم چی شده*با گریه*
٫پسرم*با بغض*
-مامان بابا هلیا داشت میمرد اون میسو هرزه با چاقو زد به کمر هلیا دکتر میگه حالش خوب نیست و یه چیزی داخل بدنش بوده مشکوکه من دیگه طاقت دوری هلیا رو ندارم
/الهی گریه نکن عروس من قویه راستی گفتی کی داشت میکشتش
-میسو
/م.میسو عوضی من میدونم با اون
دکتر: اقای پارک بیاید بدویین داخل دفتر من
-حتما
وقتی رفتم تو دکتر گفت بشینم
دکتر: خب اقای پارک متاسفم ولی
-ولی چی
دکتر:مث اینکه خانم پارک 5 روز بوده حامله بودن و بخاطره ضربه چاقو بچه سقط شده
-چ. چ. چ. چ.. چی*با بغض*
دکتر:نگران نباشید اگه شما تلاش کنید بچه دار میشین
-ممنون
وقتی دکتر اون حرفو زد دیگه نفصی برام نمونده بود اول داشت عشقم از دستم میرفت الان بچم مرده من چقدر بدبختم
-مامان
/چی شد پسرم
-*ماجرا رو تعریف کرد*
/وای ای وای
دکتر: خانم پارک بهوش امدن میتونید ببینیدشون
-بله ممنونم
منو مامان و بابا رفتیم داخل دیدم هلیا افتاده رو تخت و زل زدن به سخف
لبای قرمزش بنفش شدن بودن صورت سفیدش زرد شده
-اخ بیبی*با بغض*
+ددی*بی حال*
-مامان میشه برین بیرون
/بله پسرم
*رفتن بیرون*
+ددی
-جون دلم
+چرا رنگت پریده
-عشقم فقط یچیزی میگم نگران نشو از دوباره درستش میکنیم
+چیشده
-ام خب خب تو. تو. تو حامله بودی و منم داشتم بابا میشدم ولی با ضربه چاقو بچه سقط شده
+چی
-نترس قربونت برم
+اه.........
-از هیچی نترس ددی از دوباره درستش میکنم
+باش
شب
.............
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری 😄
حمایت کنید بیبی هام💞🍑
اگه کم شد معذرت 🥲
شرط برای پارت بعد:7 لایک ♥
۷.۳k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.