پارت سوم مالکتون زیادی بیکاره

*پارت سوم* (مالکتون زیادی بیکاره)
*1ماه بعد، رینا تقریبا همه رو میشناسه ولی بجز ایزانا و سانزو و ران و ریندو،چون اونا از رینا خوششون نمیاد*
رینا:کلاسمون که کلاس نیست دیوونه خونه ست حالا چرا؟ چیفویو داره خودشو پاره میکنه که باجی یاد بگیره یاد نمیگیره چیفویو داره خودشو جرر میده،ران و ریندو هم دارن موهای همدیگه رو میکشن ایزانا و کاکوچو هم دارن فایت میکنن مایکی هم مثل غول داره دوریاکی میخوره اما هم داره تشویقش میکنه تاکمیچی و هینا هم داره باهمدیگه تو صحنات عاشقانه همدیگه غرق میشن و میتسویا داره شورت پاه-چینو میدوزه تایجو و هاکای و یوزوها هم دارن همو پاره میکنن سانزو هم مثل روانیا داره قرص میخوره، میفهمی کلاسمون چه روانی خونه ییه؟
اون یارو غریبه از کلاس دیگه که رینا داشت باهاش حرف میزد:عاااا من مغزم پوکید بعدا حرف بزنیم باشه؟
رینا:ماشالا همه روانیننن
*زنگ خونه*
مایکی:ایول مدرسه تموم شددد
اما:چیچی و تموم شد فردا باید دوباره بیایم
مایکی:خفه شو نزن تو ذوقمممم
رینا:امشب شینیچیرو قراره شام نودل مرغ برامون بپذه باجی و دراکن هم قراره امشب خونه مون بمونن
مایکی:ایوللل
اما:اخجوننن من عاشق نودل مرغممم
*2ساعت بعد باجی و دراکن اومدن خونه ما*
مایکی:خوش اومدین
رینا:سلام!
باجی:مایکی این دختره اینجا چیمیگه؟
دراکن:*همه چیزو به باجی توضیح میده*
باجی:اوههههه خوشبختممم
رینا: منم خوشبختمممم
باجی:بریم نودلامونو بخوریممم
مایکی:بریمممم
*شب بعد،ساعت 8 شب*
رینا:اما..
اما:بله؟
رینا:ایزانا رو یادته؟همکلاسیمون
اما:ایزانا؟برادرمون؟
رینا:چیچی؟
اما:ایزانا برادرمونه فقط برادر ناتنی منه پس برادر شما ها هم میشه
رینا:میدونی..اون از من خوشش نمیاد
اما:خوشش نمیاد؟از چه نظر؟
رینا:اصلا باهام حرف نمیزنه درضمن خیلی عجیب غریب نگاهم میکنه
*اما دستاشو میزاره رو شونه های رینا*
اما:اون کلا همینجوریه اون اصلا نمیدونه که تو خواهر ما شدی خودم فردا بهش میگم باشه؟
رینا:باشه! ممنونم!
اما:ایول!
*روز بعدی تو مدرسه*
*ایزانا مثل همیشه داره با کاکوچو و ران و ریندو حرف میزنه*
کاکوچو:ایزانا یه لحظه میای؟میخوام شخصی باهات حرف بزنم
ایزانا:ها؟باشه
*رفتن تو بیرون کلاس*
ایزانا:چی میخوای؟
کاکوچو:این دختره هستش.تو کلاسمون که با مایکی و اما صمیمیه..من احساس میکنم بهش حس دارم..
ایزانا:چیچی؟دیوونه شدی؟اون احمق؟
کاکوچو:....
ایزانا:تو مال منی و نمیزارم وارد این جور رابطه ها شی فهمیدی؟
کاکوچو:بله چشم...
*زنگ بعدی*
رینا:مایکی تکالیفت کجانن؟
مایکی:عهه خب راستش جا گذاشتمشون-
رینا:کل دیشب داشتی با دراکن بازی میکردی اصلا نوشتیشون؟
اما:راست میگه*نگاه شیطانییی*
مایکی:غلط کردممممم
ایزانا:*داره با کاکوچو حرف میزنه*کاکوچو اون از کجا از کارای دیشب مایکی خبر داره؟
کاکوچو:نمیدونم حتما اون شب رفته خونه شون...
ایزانا:لعنتی، در این حد صمیمین؟
کاکوچو:اون منو نمیشناسه پس میتونم ازش بپرسم
ایزانا:تو نه تو بیشتر احساس پیدا میکنی و دردسری به اسم عشق برای خودت درست میکنی،خودم میرم
*ایزانا میره پیش رینا*
ایزانا:ببخشید بانو،تو کیه مایکی هستی؟
رینا:خواهرشم،البته ناتنی
*ایزانا شوکه میشه،چون در این صورت اون خواهر کوچیکه خودش هم میشه*
ایزانا:خدافظ..
رینا:چیشددد
*خونه*
رینا:مایکی..تو ایزانا رو میشناسی؟
مایکی:اره چطور؟

...
اینم پارت سههه
دیدگاه ها (۱)

*پارت دوم*امروز بابای رینا رو به جرم خشونت و مست کردن دستگیر...

*پارت اول*رینا بچه طلاق بود و تا 6 سالگیش هر روز شاهد دعوای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط