پارت دوم

*پارت دوم*
امروز بابای رینا رو به جرم خشونت و مست کردن دستگیر کردن و قراره به مدت 4 سال بره زندان،و درکنار این امروز مشخص میشه که حال رینا خوب میشه یا نه
نینا:به نظرت حالش خوب میشه؟
مایکی:اره مطمعنم،وقتی برگشت همه جشن میگیرم
نینا:ایول این خیلی خوبه
*5ساعت بعد*
مایکی:من میرم به رینا سر بزنم تو میای؟
نینا:نه ممنون من نمیام کار دارم
مایکی:اوه..پس من خودم میرم
نینا:به سلامت!
*تو درمانگاه
مایکی:رینا تو حالت خوبه؟
رینا:اره ممنونم من بهترم امروز مرخص میشم که برگردم خونه*لبخند
مایکی:ایوللل
*1 ساعت بعد،مایکی و رینا از درمانگاه اومدن بیرون*
رینا:ولی الان بابام زندانه...من نمیدونم باید کجا برم..شاید منو بفرستن پرورشگاه...
مایکی:نه نمیزارم این اتفاق بیوفته امروز با شینیچیرو صحبت میکنم که تو بیای پیش ما
رینا:شینیچیرو کیه؟
مایکی:برادر بزرگترم
رینا:ولی نیازی نی-
مایکی:میخوای بری پرورشگاه یا نه؟
رینا:نه..
مایکی:پس میای پیش من دیگهه
رینا:*لبخند* ممنونم!
شینیچیرو:مایکی؟اینجا بغل درمانگاه چیکار میکنی؟این دختره کیه؟
مایکی:*همه چیزو توضیح داد*
شینیچرو:نمیدونم خودم دوست دارم بیاد ولی باید از بابابزرگ اجازه بگیریم سعی میکنم راضیش کنم چون خودمم نمیخوام کسی بره پرورشگاه،اونجا مثل زندان میمونه. راستی کوچولو اسمت چیه؟
رینا: من رینا هاناچی هستم از اشنایی باهاتون خوشبختم!
شینیچیرو:من و مایکی رو به عنوان داداش بزرگات بشناس باشه؟
رینا:ممنونم!*لبخند
*2ساعت بعد،تو خونه مایکی و شینیچیرو*
شینیچیرو:مایکییی
مایکی:بله؟
شینیچیرو:بابابزرگ راضی شد!
مایکی:جدییی ایولل
اما:چیشده؟
*1ساعت بعد*
اما:اخجون خواهر بزرگ تر از خودم!
رینا:سلام به همه! *لبخند
شینیچیرو:به خانواده سانو خوش اومدی، تو از الان رینا سانو هستی!
رینا:*زمزمه*رینا سانو...عالیه ممنونم<:
اما:هورااا خواهر بزرگه!کلی کار میتونم باهمدیگه انجام بدیم!بیا موهامونو ببندیم باشه؟
رینا:*لبخند* باشه!
*1 ماه بعد،شروع مدرسه*(ادمین:بوی ماه مهر از رگ گردن به شما هم نزدیک تر استتتتتت یوهاعهاعهاههعاهاعههههاععاهههاا)
*مایکی داره درویاکی میخوره*حالا حتما وسط غذا خوردن باید برم مدرسه؟ولم کن بابا
رینا:پا میشی یا نهه؟
اما:اگه پا نشی من میدونم باتوووو
مایکی:یاخدا باشه پاشدم بخدا
*تو مدرسه،هیشکی جرات نمیکرد به اما نزدیک شه چون خواهر مایکی بود،ولی بقیه نمیدونستن رینا خواهر اما و مایکیه و تعجب میکردن که چرا انقدر رینا با اما و مایکی صمیمیه*
مایکی:به نظرتون سه تایی باهم تو یه کلاس افتادیم؟
اما:اره فکر کنم همینطور باشه چون همه مون از خانواده سانو هستم
رینا:منم همین فکرو میکردم!
اما:بعضی وقتا حس میکنم واقعا خواهریم *خنده*
*مایکی و رینا هم با اما خندیدن*
تهش همه باهم تو یه کلاس افتادن ولییی
توی کلاسشون باجی و چیفویوو دراکن و میتسویا و پاه-چین و سانزو و ایزانا و ران و ریندو و کاکوچو و تاکمیچی هاکای و خلاصهه همه هستن-

مایکی:باححح عجب کلاسی فکر کنم امسال سال خوبی باشه
رینا:پثمام ینی واقعا تو رفیق همه ی همکلاسیامونی؟
مایکی:اره همه شون دوستامن،من تو و اما رو با همه اشنا میکنم!
اما و رینا:هورااا
دیدگاه ها (۸)

*پارت سوم* (مالکتون زیادی بیکاره)*1ماه بعد، رینا تقریبا همه ...

*پارت اول*رینا بچه طلاق بود و تا 6 سالگیش هر روز شاهد دعوای ...

میخوام خانواده بزنممایکی: https://wisgoon.com/bshdbshdhdسانز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط