زندگی مافیایی ما
زندگی مافیایی ما
پارت ۸
باشه ای گفتم و رفتم سمت اتاق تا آماده بشم
یه تیپ خوشمل زدم و رفتم جلوی آینه یه کوچولو پنکک زدم و یه خط چشم و یه رژ لب صورتی کمرنگ هم زدم و رفتم پایین که دیدم رونا هم اومده پایین سوئیچ لامبورگینی که با کوک شریک بودم و برداشتم و رفتیم سمت پارکینگ ماشینا
تهیونگ با دوستاش رفته بود بیرون و خونه نبود
این سوک: خب کجا بریممم
رونا: اووم شهر بازییی
باشه ای .فتم و گازش و گرفتم و پیش به سوی شهر بازی
رونا با ذوق اینور اونور میرفت و تا الان من و سوار همه ی بازی ها کرده بود با دیدن بستنی دستش و گرفتم و رفتم سمت بستنی فروشه و دوتا کاکائویی سفارش دادم
بستنی ها رو گرفتیم و رفتیم نشستیم روی صندلی های شهر بازی و مشغول خوردن بستنی شدیم که سه تا پسر اومدن سمتمون از قیافه رونا معلوم بود ترسیده ولی من هیچ ترسی از این جوجه ها ندارم
پسره۱:اووم چه لیدی های زیبایی
پسره۳:افتخار همراهی تون و میدین؟
این سوک: مزاحم دوست ندارم پس بای بای
و بلند شدم و دست سرد رونا و توی دستم گرفتم و خواستم برم که
پسره۲:هووم بستنی هاتون رنگ گوهه برای همینه توهم گوه خوری برتون داشته
با این حرفش خودش و دوستاش شروع کردن به خندیدن که بستنیم و کوبیدم تو صورتش که رفت تو شوک
این سوک: اوا ببخشید اینو میگم ولی چرا سر و صورتتون گوهی شدهه مثل اینکه نفهمیدین چطوری گوه بخورین
و رفتم بیرون میفهمیدم که دارن پشتمون میان سوئیچ ماشینم و در آوردم و بازش کردم
پارت ۸
باشه ای گفتم و رفتم سمت اتاق تا آماده بشم
یه تیپ خوشمل زدم و رفتم جلوی آینه یه کوچولو پنکک زدم و یه خط چشم و یه رژ لب صورتی کمرنگ هم زدم و رفتم پایین که دیدم رونا هم اومده پایین سوئیچ لامبورگینی که با کوک شریک بودم و برداشتم و رفتیم سمت پارکینگ ماشینا
تهیونگ با دوستاش رفته بود بیرون و خونه نبود
این سوک: خب کجا بریممم
رونا: اووم شهر بازییی
باشه ای .فتم و گازش و گرفتم و پیش به سوی شهر بازی
رونا با ذوق اینور اونور میرفت و تا الان من و سوار همه ی بازی ها کرده بود با دیدن بستنی دستش و گرفتم و رفتم سمت بستنی فروشه و دوتا کاکائویی سفارش دادم
بستنی ها رو گرفتیم و رفتیم نشستیم روی صندلی های شهر بازی و مشغول خوردن بستنی شدیم که سه تا پسر اومدن سمتمون از قیافه رونا معلوم بود ترسیده ولی من هیچ ترسی از این جوجه ها ندارم
پسره۱:اووم چه لیدی های زیبایی
پسره۳:افتخار همراهی تون و میدین؟
این سوک: مزاحم دوست ندارم پس بای بای
و بلند شدم و دست سرد رونا و توی دستم گرفتم و خواستم برم که
پسره۲:هووم بستنی هاتون رنگ گوهه برای همینه توهم گوه خوری برتون داشته
با این حرفش خودش و دوستاش شروع کردن به خندیدن که بستنیم و کوبیدم تو صورتش که رفت تو شوک
این سوک: اوا ببخشید اینو میگم ولی چرا سر و صورتتون گوهی شدهه مثل اینکه نفهمیدین چطوری گوه بخورین
و رفتم بیرون میفهمیدم که دارن پشتمون میان سوئیچ ماشینم و در آوردم و بازش کردم
۹.۷k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.