لانگ دیستنس پارت11 فن فیک
#لانگ_دیستنس
#پارت_11 #فن_فیک
گوشیم دوباره زنگ خورد،فکر کردم رعیسه و بدون نگاه کردن به اسم جواب دادم
الو رعیس؟چیز دیگه ای هس که....
ا.ت:رعیس کیه؟
هول شدم
ا ا.ت چان تویی
ا.ت:اره منم..رعیس کیه هوم؟
ران:رعیس...رعیس کیه خب معلومه صاحب مغازه ای که کار میکنم
ا.ت: آها تو به صاحبکارت میگی رعیس؟مذخرفه
ران:خب اینو ولش کن چیشد؟
ا.ت:چی چیشد؟فردا میام توکیو!
ران: ها؟
ا.ت: واضح بود میام توکیو وقتی رسیدم بهت زنگ میزنم
ران:واسه چی..؟
ا.ت عصبی میشه و داد میزنه:واسه چی؟خودت نمیدونی؟اومدی اینجا یه گند بزرگ بالا آوردی و پیچوندی رفتی حالا میپرسی واسه چی؟
ران:هی هی اروم باش..
ا.ت:ازم نخوا آروم باشم
ران سکوت میکنه*
به هر حال من فردا میام که تکلیف خودمو بچه مشخص شه
قطع کردن*
هوففف عالی شد یه دردسر جدید هم اضافه شد..ولی نه..اگه ا.ت فردا بیاد اینجا..لازم نیست دختر دیگه ای واسه اون ماموریت پیدا کنم خودشو میبرم
ولی ممکنه شک کنه باید خیلی حواسم باشه
ا.ت*
گوشیو قطع کردم..کرایه تاکسی رو حساب کردم و پیاده شدم
مطمعنم ران یچیزیو از من پنهون میکنه
بیشترین دلیلم واسه رفتن به توکیو همینه
میخوام بفهمم
کلید انداختم و درو باز کردم
وارد خونه شدم
مامااان من برگشتم
جوابی نگرفتم انگار کسی خونه نبود
نگاهم به یاد داشت روی میز افتاد
«دارم میرم خرید چیزی خواستی بهم پیام بده»
هوم که اینطور
کیفمو رو کاناپه انداختم لباسمو درآوردم و کنارش گذاشتم
تلویزیون رو روشن کردم و نشستم
.
.
فردا صبح ساعت 8*
با صدای آلارم گوشیم از خواب پاشدم
اوه راستی باید زود آماده شم یادم نبود اصلااا
از جام پاشدم و هل هولکی دست و رومو شستم
وای لباس..من هنوز چمدون نبستم کههه
چمدونمو از بالای کمد پایین آوردم و لباسایی که اونجا لازمم میشد داخلش گذاشتم
لوازم آرایشی و حوله و مسواک و خمیر دندون و عطر و یه سری خرت و پرت داخلش گذاشتم و درو بستم
تند تند لباسامو عوض کردم چمدونمو برداشتم و از اتاق بیرون رفتم
∆ا.ت بیدار شدی..اون چمدون چیه دنبالت
ا.ت:بهتون گفته بودم که قراره برم مسافرتتت
∆اها اها یادم اومد ولی بیا صبحونه بخور بعد برو حداقل
ا.ت:من دیرم شده همین الانشمم فعلااا
خدافظی کردم و از خونه بیرون اومدم
تاکسی پیدا نمیشد پس تا ایستگاه مترو با اون چمدون بزرگ یه نفس دویدم!
نفس نفس زنان خودمو به قطار رسوندم و سوار شدم
رو یکی صندلی ها نشستم و چمدونمو کنارم گذاشتم...
#پارت_11 #فن_فیک
گوشیم دوباره زنگ خورد،فکر کردم رعیسه و بدون نگاه کردن به اسم جواب دادم
الو رعیس؟چیز دیگه ای هس که....
ا.ت:رعیس کیه؟
هول شدم
ا ا.ت چان تویی
ا.ت:اره منم..رعیس کیه هوم؟
ران:رعیس...رعیس کیه خب معلومه صاحب مغازه ای که کار میکنم
ا.ت: آها تو به صاحبکارت میگی رعیس؟مذخرفه
ران:خب اینو ولش کن چیشد؟
ا.ت:چی چیشد؟فردا میام توکیو!
ران: ها؟
ا.ت: واضح بود میام توکیو وقتی رسیدم بهت زنگ میزنم
ران:واسه چی..؟
ا.ت عصبی میشه و داد میزنه:واسه چی؟خودت نمیدونی؟اومدی اینجا یه گند بزرگ بالا آوردی و پیچوندی رفتی حالا میپرسی واسه چی؟
ران:هی هی اروم باش..
ا.ت:ازم نخوا آروم باشم
ران سکوت میکنه*
به هر حال من فردا میام که تکلیف خودمو بچه مشخص شه
قطع کردن*
هوففف عالی شد یه دردسر جدید هم اضافه شد..ولی نه..اگه ا.ت فردا بیاد اینجا..لازم نیست دختر دیگه ای واسه اون ماموریت پیدا کنم خودشو میبرم
ولی ممکنه شک کنه باید خیلی حواسم باشه
ا.ت*
گوشیو قطع کردم..کرایه تاکسی رو حساب کردم و پیاده شدم
مطمعنم ران یچیزیو از من پنهون میکنه
بیشترین دلیلم واسه رفتن به توکیو همینه
میخوام بفهمم
کلید انداختم و درو باز کردم
وارد خونه شدم
مامااان من برگشتم
جوابی نگرفتم انگار کسی خونه نبود
نگاهم به یاد داشت روی میز افتاد
«دارم میرم خرید چیزی خواستی بهم پیام بده»
هوم که اینطور
کیفمو رو کاناپه انداختم لباسمو درآوردم و کنارش گذاشتم
تلویزیون رو روشن کردم و نشستم
.
.
فردا صبح ساعت 8*
با صدای آلارم گوشیم از خواب پاشدم
اوه راستی باید زود آماده شم یادم نبود اصلااا
از جام پاشدم و هل هولکی دست و رومو شستم
وای لباس..من هنوز چمدون نبستم کههه
چمدونمو از بالای کمد پایین آوردم و لباسایی که اونجا لازمم میشد داخلش گذاشتم
لوازم آرایشی و حوله و مسواک و خمیر دندون و عطر و یه سری خرت و پرت داخلش گذاشتم و درو بستم
تند تند لباسامو عوض کردم چمدونمو برداشتم و از اتاق بیرون رفتم
∆ا.ت بیدار شدی..اون چمدون چیه دنبالت
ا.ت:بهتون گفته بودم که قراره برم مسافرتتت
∆اها اها یادم اومد ولی بیا صبحونه بخور بعد برو حداقل
ا.ت:من دیرم شده همین الانشمم فعلااا
خدافظی کردم و از خونه بیرون اومدم
تاکسی پیدا نمیشد پس تا ایستگاه مترو با اون چمدون بزرگ یه نفس دویدم!
نفس نفس زنان خودمو به قطار رسوندم و سوار شدم
رو یکی صندلی ها نشستم و چمدونمو کنارم گذاشتم...
۹.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.