fake kook
fake kook
part²² ②②
دو ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــ
×: ا/ت دخترم بیا پایین
رفتم پایین
ا/ت: بله پدر
×: چرا طرف گوشت قرمز شده
یه نگاهی به مامانم کردم
ا/ت: از پله افتادم کبود شد
×: برات یه کاری دارم
ا/ت: در خدمتم
×: باید بری به خارج از کشور امریکا
ا/ت: برای چی؟
×: گفتن باید جایگزین و وارث ما بیاد
ا/ت: باشه پدر
×: وسایلتو جمع کن فردا بری
ا/ت: چشم
×: جونگکوک هم میاد
ا/ت: جونگکوک؟
×: یادت رفت دوست بچگیت
ا/ت: نه یادمه باشه
رفتم و وسایلمو جمع کردم
جونگکوک هم یعنی میاد واقعا باورم که نمیشه یعنی میتونم ببینمش دوباره
ـــــــــــــــــــــــ
فردا شب
ــــــــــــــــــــــ
سرم داشت گیج میرفت تازه رسیده بودم امریکا یه ماشین اومد دنبالم مستقیم از همون راه رفتم جلسه
از ماشین پیاده شدمو رفتم پایین
رفتم همه اونجا بودن
ا/ت: ببخشید دیر کردم
یه صندلی خالی پیدا کردم رفتم نشستم بعد خواستم با کناریم سلام کنم دیدم که جونگکوکه چیزی نگفتم
کوک: سلام
ا/ت: سلام
سه ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
خیلی خسته کننده بود ولی من علاقه داشتم رفتم و کلید هتلمو گرفتم رفتم تو هتل خواستم شام برم بیرون بخودم دیدم حوصلشو نداشتم و اینکه تو هتلم هیچی نداشتم رفتم دم در خونه همسایه زدم
دیلینگ دیلینگ
در باز شد با جونگکوک مواجه شدم
ا/ت: سلام عه جونگکوک تویی خوبی
کوک: اینجا چی میخوای
#فیک
#سناریو
part²² ②②
دو ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــ
×: ا/ت دخترم بیا پایین
رفتم پایین
ا/ت: بله پدر
×: چرا طرف گوشت قرمز شده
یه نگاهی به مامانم کردم
ا/ت: از پله افتادم کبود شد
×: برات یه کاری دارم
ا/ت: در خدمتم
×: باید بری به خارج از کشور امریکا
ا/ت: برای چی؟
×: گفتن باید جایگزین و وارث ما بیاد
ا/ت: باشه پدر
×: وسایلتو جمع کن فردا بری
ا/ت: چشم
×: جونگکوک هم میاد
ا/ت: جونگکوک؟
×: یادت رفت دوست بچگیت
ا/ت: نه یادمه باشه
رفتم و وسایلمو جمع کردم
جونگکوک هم یعنی میاد واقعا باورم که نمیشه یعنی میتونم ببینمش دوباره
ـــــــــــــــــــــــ
فردا شب
ــــــــــــــــــــــ
سرم داشت گیج میرفت تازه رسیده بودم امریکا یه ماشین اومد دنبالم مستقیم از همون راه رفتم جلسه
از ماشین پیاده شدمو رفتم پایین
رفتم همه اونجا بودن
ا/ت: ببخشید دیر کردم
یه صندلی خالی پیدا کردم رفتم نشستم بعد خواستم با کناریم سلام کنم دیدم که جونگکوکه چیزی نگفتم
کوک: سلام
ا/ت: سلام
سه ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
خیلی خسته کننده بود ولی من علاقه داشتم رفتم و کلید هتلمو گرفتم رفتم تو هتل خواستم شام برم بیرون بخودم دیدم حوصلشو نداشتم و اینکه تو هتلم هیچی نداشتم رفتم دم در خونه همسایه زدم
دیلینگ دیلینگ
در باز شد با جونگکوک مواجه شدم
ا/ت: سلام عه جونگکوک تویی خوبی
کوک: اینجا چی میخوای
#فیک
#سناریو
۴۸.۷k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.