P15
P15
رفتم در اتاق رو باز کردم و دیدم که جونگ کوک پشت دره
+خب خب میبینم بعضیا خیلی خوشحالن
. نه بابا چه خوشحالی
+چه خوشحالی؟ باشه پس برن به دایی بگم بهم بزنین دیگه
.بوی حسادت میاد هات
+نه خب دیدن تو خوشحال نیستی گفتم شاید واسه اینه
. خب راستش خیلی یم خوشحالم
+حالا دوباره شدی اون آتی که می شناختم
.منظورت چیه
+دیگهه
.یااا
و بعد سریع در رفت نکنه که اون میدونستم نه نه امکان نداره رفتم همون و دوباره شروع کردم به جمع کردن وسایل هام و لباس پوشیدن برای تو راه یک تیشرت سفید با شلوارک لی پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم و ساکم رو برداشتم و رفتم نو راه رو که
رفتم در اتاق رو باز کردم و دیدم که جونگ کوک پشت دره
+خب خب میبینم بعضیا خیلی خوشحالن
. نه بابا چه خوشحالی
+چه خوشحالی؟ باشه پس برن به دایی بگم بهم بزنین دیگه
.بوی حسادت میاد هات
+نه خب دیدن تو خوشحال نیستی گفتم شاید واسه اینه
. خب راستش خیلی یم خوشحالم
+حالا دوباره شدی اون آتی که می شناختم
.منظورت چیه
+دیگهه
.یااا
و بعد سریع در رفت نکنه که اون میدونستم نه نه امکان نداره رفتم همون و دوباره شروع کردم به جمع کردن وسایل هام و لباس پوشیدن برای تو راه یک تیشرت سفید با شلوارک لی پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم و ساکم رو برداشتم و رفتم نو راه رو که
۳.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.