P14
P14
وقتی رفتیم پایین همه به ما نگاه کردن و جونگ سوک سکوت رو شکست و گفت
*مطمئنید رفته بودین حرف بزنید یا داشتین برای وو مین «بچه جونگ سوک و ایو»دختر
عمو می یوردین
همه:😂😂
.هعیی بسه
*پس معلومه یک خبری بوده
&هعی تمومش کنین بچه ها
@خب حرفاتون به کجا رسید
.خب ما مشکل خواصی باهم نداریم
@و
؟می خوایم باهم ازدواج کنیم
&خیل خب اما خیلی زود نیست
@منم موافقم نظرتون چیه که بعد یک ما درباره روز عروسی صحبت کنیم
-خب بد احیانا تو این یک ماه چی کار کنم
& خب باهم نامزدان دیگه
@و برای جشن نامزدی شونم میریم ویلا خوبه؟
بعد از این که دایی اینو گفت همه خوشحال شدن و رفتن تا وسایل هاشونو جمع کنم منم رفتم بالا تا وسایل هامو جمع کنم که یکی در اتاقم رو زد رفتم در رو باز کردم و دیدم.
وقتی رفتیم پایین همه به ما نگاه کردن و جونگ سوک سکوت رو شکست و گفت
*مطمئنید رفته بودین حرف بزنید یا داشتین برای وو مین «بچه جونگ سوک و ایو»دختر
عمو می یوردین
همه:😂😂
.هعیی بسه
*پس معلومه یک خبری بوده
&هعی تمومش کنین بچه ها
@خب حرفاتون به کجا رسید
.خب ما مشکل خواصی باهم نداریم
@و
؟می خوایم باهم ازدواج کنیم
&خیل خب اما خیلی زود نیست
@منم موافقم نظرتون چیه که بعد یک ما درباره روز عروسی صحبت کنیم
-خب بد احیانا تو این یک ماه چی کار کنم
& خب باهم نامزدان دیگه
@و برای جشن نامزدی شونم میریم ویلا خوبه؟
بعد از این که دایی اینو گفت همه خوشحال شدن و رفتن تا وسایل هاشونو جمع کنم منم رفتم بالا تا وسایل هامو جمع کنم که یکی در اتاقم رو زد رفتم در رو باز کردم و دیدم.
۳.۳k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.