درخت نارنج ...

ته مانده قهوه را طوری که کسی نفهمد روی فرش ریختم و دستم را روی شانه ام هل دادم و روی میز خم شدم.
همین که محبوبه خانم چپ و راست میرفت و پز فرش گرانش را میداد، نارنج های نارس و تلخ بر روی خاک می افتادند.
ظاهرا بی بی گلاب ان موقع ها هرشب برای درخت ترانه میخواند.
کسی که حالا عکسش اینجا بود و بدنش زیر خاک نم خورده حیاط!
با این وجود هر سال نارنج ها نرسیده بر زمین افتادند.
من که با او نسبتی نداشتم اما بدم نمی امد برای همیشه همسایه درختی باشم که تشرهایش بوی شکوفه های پرتقال میدهد.
محبوبه خانم میگفت از ان موقع نارنج ها تلخ تر شدند . به قول خودش درخت لج کرده. این را که میگفت چشمانش هربار عکس کنار رادیو را نشانه میرفت.
معلوم بود که اندوه بی بی، کم کم دارد میرسد!
دیدگاه ها (۰)

به نام خداوند رنگین کمان ...

تکه هایی که من شدند...

همسایه گلدان شمعدانی

باران در میزند !

اسلاید اول لباس رزیو اسلاید دوم کفش رزیame: Heart lostPart:①...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط