گر به ی وح شی
گــر بهـ یـــ وحــ ـشی
pt 51
ویو نویسنده:
بعدم سوار موتورش شدو رف
رین: کریه...
کریه: جانم؟
رین: هیچی.... بریم
بعدم را افتادن
☆ تو راه ☆
ران پشت فرمون بود کریه هم کنارش بودو
رین و ریندو هم عقب نشستن...
ران: رین چی شد با باجی نرفتی....
کریه ی دونه زد تو گوش ران
ران: اییییی... درد داش... چته توووو؟
کریه: حقته... که دیگه سوالای چرت نپرسی...
ریندو: خب چ ربطی داره؟
کریه: ربطش ب تو نیومده
رین: بسهههههه...
ران: باشه*عصبی
کریه: منم دیگه حرفی ندارم*عصبی
رین: فقط... خاستم اینبار با شما بیام... همین*خنده فیک*
ران: باجی مشکلی نداش؟
رین: شوهرم که نیس رلمه!... بعدشم برا چی باید مشکل داشته باشه؟
ران: همینجوری.... اخه اونجا ی جوری نگات_
کریه: رسیدیییمممممم....
ران: داشتم باهاش حرف_
کریه: خدافظ رین چاااننننن
ران: مشکل داری؟ سادیسم؟
کریه: بهت میگم حالا..
ران: ولی زدی تو گوشم...
کریه: ها؟
ران: باید تنبیه شی بیب...
کریه: ران ب خدا خستم ولم کن...
ران: باشه..
کریه: جدی؟
ران: معلومه نه...
کریه.....
کریه تا ابد.....
ویو رین:
رفتم خونه... درو باز کردم... وقتی رفتم تو باجی رو مبل داش با گوشیش ور می رف... عین اون موقش.. عصبی نیس.. اروم شده.. ولی فک نکنم بخاد..... من ابنجا بمونم... شاید بهتره برم... عیب نداره.. همیشه همین بوده... همیشه طرد شدم... بهتره کنارشون نباشم... همینجوری دارم برا داداشام دردسر درست میکنم... نمیخام باجی رم اذیت کنم.....
رفتم تو اتای لباسامو که عوض کردم اومدم پایین... باجی کو؟
احتمالا تو اشپزخونس...
ولش کن..... نشستم باگوشیم ور رفتمو یکم ک گذش.... حس کردم...
ویو نویسنده:
باجی رینو بغل کردو
باجی....
رین: ب... باجی... چ... چیشد؟...
باجی: ب... ببخشید... یکم... عصبی بودم... سر تو خالی کردم...*سرخ شدن*
رین: باجی..... گومن... هق.... همش تقصیر منه..... هق... من کاری کردم که تو ناراحت شی... هق... ببخشید.... هق...
باجی رینو گذاش رو پاشو ی بوسه ی سطحی رو لباش زد...
رین: باجی... میخاستم... خب...
باجی: چیه؟
رین: من.. میخاستم... از اینجا برم... گفتم شاید... شاید... خب... م... مزاحمم... برا همین....
باجی: رین تو کلا ی جور دیگه برداش کردی...
رین: ها؟
باجی: من این خونرو برا راحتی تو نخریدم..... اینجا زندونته... تو هیچ جایی نمیتونی بری.... فقطم مال منی.... نمیتونی همینجوری ب خاست خودت راتو کج کنی بری... هر موقه من گفتم اجازه ی رفتن داری...
رین: باجی... اریگاتووو...
باجی: ب.. باشه حالا... انقد جو نگیر کوتوله...
رین: باجییی... من فقط پونزده سانت ازت کوتا ترممممم
باجی: باشه کوتوله.... هر چی تو بگی.....
رین: باجی انقد اذیتم نکننن
_______________________________________
اخ دستانمممممم
حمایت؟
pt 51
ویو نویسنده:
بعدم سوار موتورش شدو رف
رین: کریه...
کریه: جانم؟
رین: هیچی.... بریم
بعدم را افتادن
☆ تو راه ☆
ران پشت فرمون بود کریه هم کنارش بودو
رین و ریندو هم عقب نشستن...
ران: رین چی شد با باجی نرفتی....
کریه ی دونه زد تو گوش ران
ران: اییییی... درد داش... چته توووو؟
کریه: حقته... که دیگه سوالای چرت نپرسی...
ریندو: خب چ ربطی داره؟
کریه: ربطش ب تو نیومده
رین: بسهههههه...
ران: باشه*عصبی
کریه: منم دیگه حرفی ندارم*عصبی
رین: فقط... خاستم اینبار با شما بیام... همین*خنده فیک*
ران: باجی مشکلی نداش؟
رین: شوهرم که نیس رلمه!... بعدشم برا چی باید مشکل داشته باشه؟
ران: همینجوری.... اخه اونجا ی جوری نگات_
کریه: رسیدیییمممممم....
ران: داشتم باهاش حرف_
کریه: خدافظ رین چاااننننن
ران: مشکل داری؟ سادیسم؟
کریه: بهت میگم حالا..
ران: ولی زدی تو گوشم...
کریه: ها؟
ران: باید تنبیه شی بیب...
کریه: ران ب خدا خستم ولم کن...
ران: باشه..
کریه: جدی؟
ران: معلومه نه...
کریه.....
کریه تا ابد.....
ویو رین:
رفتم خونه... درو باز کردم... وقتی رفتم تو باجی رو مبل داش با گوشیش ور می رف... عین اون موقش.. عصبی نیس.. اروم شده.. ولی فک نکنم بخاد..... من ابنجا بمونم... شاید بهتره برم... عیب نداره.. همیشه همین بوده... همیشه طرد شدم... بهتره کنارشون نباشم... همینجوری دارم برا داداشام دردسر درست میکنم... نمیخام باجی رم اذیت کنم.....
رفتم تو اتای لباسامو که عوض کردم اومدم پایین... باجی کو؟
احتمالا تو اشپزخونس...
ولش کن..... نشستم باگوشیم ور رفتمو یکم ک گذش.... حس کردم...
ویو نویسنده:
باجی رینو بغل کردو
باجی....
رین: ب... باجی... چ... چیشد؟...
باجی: ب... ببخشید... یکم... عصبی بودم... سر تو خالی کردم...*سرخ شدن*
رین: باجی..... گومن... هق.... همش تقصیر منه..... هق... من کاری کردم که تو ناراحت شی... هق... ببخشید.... هق...
باجی رینو گذاش رو پاشو ی بوسه ی سطحی رو لباش زد...
رین: باجی... میخاستم... خب...
باجی: چیه؟
رین: من.. میخاستم... از اینجا برم... گفتم شاید... شاید... خب... م... مزاحمم... برا همین....
باجی: رین تو کلا ی جور دیگه برداش کردی...
رین: ها؟
باجی: من این خونرو برا راحتی تو نخریدم..... اینجا زندونته... تو هیچ جایی نمیتونی بری.... فقطم مال منی.... نمیتونی همینجوری ب خاست خودت راتو کج کنی بری... هر موقه من گفتم اجازه ی رفتن داری...
رین: باجی... اریگاتووو...
باجی: ب.. باشه حالا... انقد جو نگیر کوتوله...
رین: باجییی... من فقط پونزده سانت ازت کوتا ترممممم
باجی: باشه کوتوله.... هر چی تو بگی.....
رین: باجی انقد اذیتم نکننن
_______________________________________
اخ دستانمممممم
حمایت؟
- ۱.۶k
- ۳۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط