★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★
★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★
♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡
«27»
_خب ببین،کوکی تو نباید الان از ما خجالت بکشی،ما الان مثل هیونگات میمونیم...
~=پسرا خیلی تعجب کرده بودن،نمیدونستن این پسر کیه که به این زودی هیونگاش شدن...از تعجب چشماشون 4 تا شده بود،تهیونگ یه نگاهی به اونا کرد و لب خونی کرد: بعداً براتون توضیح میدم...پسرا هم دیگه چیزی نگفتن،بعد تهیونگ بلند شد و دست جونگ کوک رو گرفت...
_خب،کوکی میخوام پسرا رو بِهِت معرفی کنم،این کیم سوکجینه،از همه بزرگ تره،31 سالشه و هکر گروهه...
جین:خب سلام تارزان...(منظورش کوکیه)
_و+:چی؟
_«با نگاهش فهموند درست باهاش حرف بزن»
جین:خب حالا...اوکی سلام جونگ کوک بود اسمت فکر کنم آره؟خب حالا هرچی نمیدونم چی داری که خودتو آنقدر سریع تو دل تهیونگ جا کردی که آنقدر دوست داره و باهات مهربونه،ولی هرچی من ورلد واید هندسام هستم یونو؟تو این جمع از همه خوشگل ترم،از همه مهم تر اون سگ چندشتو از من دور کن...ازش خوشم نمیاد...
+ببخشید ولی تو همونی که بالای پله ها جیغ زدی؟
جین:آره ولی دیگه ولش کن گذشته ها گذشته...در ضمن آنقدر باهام رسمی حرف نزن خوشم نمیاد...
+باشه(لبخند)
_خب،اینم کیم نامجونه،خیلی بیشتر از همه ورزش کرده ولی عضله های من بیشتره...خب حالا بگذریم،تک تیراندازه و 31 سالشه،حدودا 1 ماه از جین کوچیک تره...
نامجون:خب سلام کوکی...
_بهش نگو کوکی،بهش بگو جونگ کوک...فقط من حق دارم بهش بگم کوکی!«جدی»
+(لبخند و خجالتی شدن و نگاه به تهیونگ،و همچنین تعجب)
نامجون:باشه!«با تعجب و بهت زده»...
خب جونگ کوک امیدوارم بتونیم هیونگای خوبی برات باشیم...همین دیگه فعلا چیزی ندارم بگم...
_ایشونم مین یونگیه،شوگا هم میتونی صداش کنی،30 سالشه و یه جورایی برنامه هارو مرتب میکنه و نقشه میچینه،محافظه و یه نقش کمی هم در تک تیراندازی داره...
یونگی:خوب،سلام علیک و همچنین خوابم میاد،سعی نکن رو اعصابم بری که خا...
_یونگی!«جدی و با اخم که بگه بچه اینجا نشسته»
یونگی:باشه،رو اعصابم نرو و همینطور امیدوارم بفهمم قراره چه نقشی توی این جمع داشته باشی که داریم خودمونو بهت معرفی میکنیم،تو جز یه گرو...«میخواست بگه تو جز یه گروگان ساده هیچی نیستی که حرفش با حرف تهیونگ قطع شد»
_یونگی بسه!گفتم که براتون توضیح میدم...
یونگی:باشه باشه...
+«با تعجب»مگه چی میخواست بگه؟چی رو میخوای براش توضیح بدی؟...
_هیچی...فعلا بزار بقیه رو معرفی کنم بهت میگم«تهیونگ دروغ گفت و به این امید اینو گفت که جونگ کوک بعد حرفاش یادش بره سوالش رو دوباره از تهیونگ بپرسه...»
#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک#فیک_بی_تی_اس#تهکوک
♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡
«27»
_خب ببین،کوکی تو نباید الان از ما خجالت بکشی،ما الان مثل هیونگات میمونیم...
~=پسرا خیلی تعجب کرده بودن،نمیدونستن این پسر کیه که به این زودی هیونگاش شدن...از تعجب چشماشون 4 تا شده بود،تهیونگ یه نگاهی به اونا کرد و لب خونی کرد: بعداً براتون توضیح میدم...پسرا هم دیگه چیزی نگفتن،بعد تهیونگ بلند شد و دست جونگ کوک رو گرفت...
_خب،کوکی میخوام پسرا رو بِهِت معرفی کنم،این کیم سوکجینه،از همه بزرگ تره،31 سالشه و هکر گروهه...
جین:خب سلام تارزان...(منظورش کوکیه)
_و+:چی؟
_«با نگاهش فهموند درست باهاش حرف بزن»
جین:خب حالا...اوکی سلام جونگ کوک بود اسمت فکر کنم آره؟خب حالا هرچی نمیدونم چی داری که خودتو آنقدر سریع تو دل تهیونگ جا کردی که آنقدر دوست داره و باهات مهربونه،ولی هرچی من ورلد واید هندسام هستم یونو؟تو این جمع از همه خوشگل ترم،از همه مهم تر اون سگ چندشتو از من دور کن...ازش خوشم نمیاد...
+ببخشید ولی تو همونی که بالای پله ها جیغ زدی؟
جین:آره ولی دیگه ولش کن گذشته ها گذشته...در ضمن آنقدر باهام رسمی حرف نزن خوشم نمیاد...
+باشه(لبخند)
_خب،اینم کیم نامجونه،خیلی بیشتر از همه ورزش کرده ولی عضله های من بیشتره...خب حالا بگذریم،تک تیراندازه و 31 سالشه،حدودا 1 ماه از جین کوچیک تره...
نامجون:خب سلام کوکی...
_بهش نگو کوکی،بهش بگو جونگ کوک...فقط من حق دارم بهش بگم کوکی!«جدی»
+(لبخند و خجالتی شدن و نگاه به تهیونگ،و همچنین تعجب)
نامجون:باشه!«با تعجب و بهت زده»...
خب جونگ کوک امیدوارم بتونیم هیونگای خوبی برات باشیم...همین دیگه فعلا چیزی ندارم بگم...
_ایشونم مین یونگیه،شوگا هم میتونی صداش کنی،30 سالشه و یه جورایی برنامه هارو مرتب میکنه و نقشه میچینه،محافظه و یه نقش کمی هم در تک تیراندازی داره...
یونگی:خوب،سلام علیک و همچنین خوابم میاد،سعی نکن رو اعصابم بری که خا...
_یونگی!«جدی و با اخم که بگه بچه اینجا نشسته»
یونگی:باشه،رو اعصابم نرو و همینطور امیدوارم بفهمم قراره چه نقشی توی این جمع داشته باشی که داریم خودمونو بهت معرفی میکنیم،تو جز یه گرو...«میخواست بگه تو جز یه گروگان ساده هیچی نیستی که حرفش با حرف تهیونگ قطع شد»
_یونگی بسه!گفتم که براتون توضیح میدم...
یونگی:باشه باشه...
+«با تعجب»مگه چی میخواست بگه؟چی رو میخوای براش توضیح بدی؟...
_هیچی...فعلا بزار بقیه رو معرفی کنم بهت میگم«تهیونگ دروغ گفت و به این امید اینو گفت که جونگ کوک بعد حرفاش یادش بره سوالش رو دوباره از تهیونگ بپرسه...»
#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک#فیک_بی_تی_اس#تهکوک
۸.۶k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.