انتقام *پارت ۱۱*
انتقام *پارت ۱۱*
ووک:چانگ مین ی نفر جدید سونگ هیونگ یکیم جاسوس
رعیس:بزارین خوب شم میام کمک
ووک:خب چند وقت دیگه مرخص میشین؟
رعیس:نمیدونم الانم بهتره بری گروه منتظرته
ووک:باشه خداحافظ
رعیس:برو به سلامت
اداره/:
ووک:من برگشتم
جونگ:حال رعیس چطور بود ؟
ووک:خوب بود بهتر شده
ات:واقعا ولی ما اوت رعیس رو نمیگیم
ووک:مگه چندتا رعیس داریم ها؟
ات:والا ما که یکدونه تو دوتا داری
ووک:منظورت چیه؟
جانگ:سونگ هیونگ جون چطورن؟
ووک:هی *پوز خنده*شما به من شک دارین؟
ات:فعلا
ووک:واقعا که
ات:خب من میرم چیزی شد خبرم کنید مت ی کار مهم دارم
جونگ:برو
*ات رفت*
جونگ:ووک واقعا تو جاسوسی ؟
ووک:چرا باید من باشم
جونگ:نامرد من بهت اعتماد داشتم
ووک:بخدا من نیستم
جونگ:حالا هر چی
ووک:ایش چرا باور نمیکنین؟
جونگ:همینه که هس
بیمارستان/:
هان:چ زود برگشتی
ات:میدونی چیشده
هان:بگو ببینم
ات:ووک جاسوسه
هان:از کجا فهمیدی؟
ات:رفتارش حرف زدنش هی داره با تلفن حرف میزنه و اینا
هان:ولی احساسم نمیگه اون جاسوسه
ات:پس کیه ؟
هان:نظرت درباره جونگ چیه؟
ات:نه بابا اون نیس
شوگا:اهم اهم
ات:تو حرف نزن
شوگا:اوکی هعیییی
ات:پس تویی
هان:از کجا بدونیم بلکه تو ای
ات:من ؟ شوکا من جاسوسم ؟
شوگا:من نمیدونم
هان:خیلی پیچیده شد
ات:آره خدایی
ات:راستی هان میخوای مرخصی بگیرم
هان:چرا باید مرخصی بگیری؟
ات:واسه تو دیگه
هان:اهایعنی سه چهار ساعت منو از بیمارستان ببری بیرون؟
ات:آره دیگه
هان:آره بریم بگردیم تو نظرت چیه هیونگ
شوگا:....
هان:هیونگ؟
ات:قهر کرد
هان:هیونگ منو نگا کن *شوگا برگشت نگا کنه*🥺نظرت رو بگوووو
شوگا:اوکی بریم
هان:هورااا
ات:من برم با دکترت هماهنگ کنم
هان:برو
بیرون بیمارستان/:
هان:کجا بریم؟
ات:بریم بازار؟
شوگا:بازار چیه بریم ی پاساژ بود همون جا
ات:همونی که برام کیف گرفتی؟
شوگا:ارهههه
ات:اوکی
پاساژ/:
هان:ات چی برات بخرم ؟
ات:چیپس🥲💖
هان:چیپس؟میخوای چیپس بخوری؟
ات:اله🥺
هان:اوکی خو
*بعد اینکه چیپس گرفتن*
شوگا:ات چی میخورییی؟چیپس میخوری؟
هان:ارهههه
ات:آدم شید
هان:اوکی😅
شوگا:میاین دستبند یا گردنبند ست بخریم؟
هان:مگه سه نفری رو هم داریم؟
شوگا:نه ی مدل بخریم همه مون
ات:بزن بریمممم
ووک:چانگ مین ی نفر جدید سونگ هیونگ یکیم جاسوس
رعیس:بزارین خوب شم میام کمک
ووک:خب چند وقت دیگه مرخص میشین؟
رعیس:نمیدونم الانم بهتره بری گروه منتظرته
ووک:باشه خداحافظ
رعیس:برو به سلامت
اداره/:
ووک:من برگشتم
جونگ:حال رعیس چطور بود ؟
ووک:خوب بود بهتر شده
ات:واقعا ولی ما اوت رعیس رو نمیگیم
ووک:مگه چندتا رعیس داریم ها؟
ات:والا ما که یکدونه تو دوتا داری
ووک:منظورت چیه؟
جانگ:سونگ هیونگ جون چطورن؟
ووک:هی *پوز خنده*شما به من شک دارین؟
ات:فعلا
ووک:واقعا که
ات:خب من میرم چیزی شد خبرم کنید مت ی کار مهم دارم
جونگ:برو
*ات رفت*
جونگ:ووک واقعا تو جاسوسی ؟
ووک:چرا باید من باشم
جونگ:نامرد من بهت اعتماد داشتم
ووک:بخدا من نیستم
جونگ:حالا هر چی
ووک:ایش چرا باور نمیکنین؟
جونگ:همینه که هس
بیمارستان/:
هان:چ زود برگشتی
ات:میدونی چیشده
هان:بگو ببینم
ات:ووک جاسوسه
هان:از کجا فهمیدی؟
ات:رفتارش حرف زدنش هی داره با تلفن حرف میزنه و اینا
هان:ولی احساسم نمیگه اون جاسوسه
ات:پس کیه ؟
هان:نظرت درباره جونگ چیه؟
ات:نه بابا اون نیس
شوگا:اهم اهم
ات:تو حرف نزن
شوگا:اوکی هعیییی
ات:پس تویی
هان:از کجا بدونیم بلکه تو ای
ات:من ؟ شوکا من جاسوسم ؟
شوگا:من نمیدونم
هان:خیلی پیچیده شد
ات:آره خدایی
ات:راستی هان میخوای مرخصی بگیرم
هان:چرا باید مرخصی بگیری؟
ات:واسه تو دیگه
هان:اهایعنی سه چهار ساعت منو از بیمارستان ببری بیرون؟
ات:آره دیگه
هان:آره بریم بگردیم تو نظرت چیه هیونگ
شوگا:....
هان:هیونگ؟
ات:قهر کرد
هان:هیونگ منو نگا کن *شوگا برگشت نگا کنه*🥺نظرت رو بگوووو
شوگا:اوکی بریم
هان:هورااا
ات:من برم با دکترت هماهنگ کنم
هان:برو
بیرون بیمارستان/:
هان:کجا بریم؟
ات:بریم بازار؟
شوگا:بازار چیه بریم ی پاساژ بود همون جا
ات:همونی که برام کیف گرفتی؟
شوگا:ارهههه
ات:اوکی
پاساژ/:
هان:ات چی برات بخرم ؟
ات:چیپس🥲💖
هان:چیپس؟میخوای چیپس بخوری؟
ات:اله🥺
هان:اوکی خو
*بعد اینکه چیپس گرفتن*
شوگا:ات چی میخورییی؟چیپس میخوری؟
هان:ارهههه
ات:آدم شید
هان:اوکی😅
شوگا:میاین دستبند یا گردنبند ست بخریم؟
هان:مگه سه نفری رو هم داریم؟
شوگا:نه ی مدل بخریم همه مون
ات:بزن بریمممم
۷.۲k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.