𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐚𝐧𝐝 𝐇𝐚𝐭𝐞🖤✨
𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐚𝐧𝐝 𝐇𝐚𝐭𝐞🖤✨
Pt 3
و هزارتا سوال دیگت توی ذهنم میپیچه..
(پرش زمانی چهل دقیقه بعد)
_فکر کنم اینجا باشه
جونگکوک: اوهههه..! چقدر ساختمون بزرگیه!
_آره.. آقای لی گفته بود خیلی اونجا بزرگه. یه لحظه وایسا..
از توی کیفم یه کاغذ درمیارم که توش نوشته رئیس شرکتشون توی چه طبقه و چه اتاقی هست
_خب.. اتاق رئیسشون توی طبقه ی چهارم اتاق شماره ی شیشه
جونگکوک: اوکی. بدو بریم
پیاده میشیم و میریم دم در ساختمون
بادیگارد: شماها کی هستین؟
_من جئون جینهو هستم و ایشونم برادرم جئون جونگکوکه. قرار بود امروز بیایم اینجا.
بادیگارد: ولی احساس میکنم داری دروغ میگی
_میتونی بری از رئیست بپرسی
بادیگارد یه نگاهی به ما میندازه و بعدش یه بادیگارد دیگه رو صدا میزنه تا بیاد وایسه دم در
خودش میره داخل شرکت و بعد از پنج دقیقه برمی گرده
بادیگارد: می تونین برین داخل. من تا اتاقشون راهنماییتون میکنم
و بعدش در رو باز میکنه و من و کوک میریم تو
بادیگارد جلوتر از ما راه میره و ماهم دنبالش میریم
بادیگارد: اتاقشون اینه.(در میزنه)رئیس بیان تو؟
+آره
بادیگارد در رو باز میکنه و من و کوک میریم تو
رئیسشون جلوی پنجره وایساده
_(در گوش کوک) در رو ببند
جونگکوک در رو میبنده و پشتم وایمیسته
_(نفس عمیق میکشه) سلام..
+...
_من جئون جینهو هستم. فکرکنم رئیسم بهتون گفته بود قراره بیایم اینجا
+چه مودب!(میخنده) آره.. بهم گفته بود
_قرار بود بیایم اینجا برای استخدام شدن
+(به جینهو نگاه میکنه) اومم..(میره سمت میز و یه کاغذ برمی داره) بیا اینجا
با ترس میرم سمتش
اصلا احساس خوبی بهش ندارم
+خودکار داری؟
_ب.بله دارم
+ترسیدی؟
_نه نه چرا باید بترسم؟
خودکارمو از توی کیفم درمیارم
+اینجا رو امضا کن
_باشه
تا میام امضا کنم میبینم که داره میخنده
+واقعا انقدر احمقی که فکر کردی اینجا کار کردن به همین راحتیه؟
جونگکوک: هی! با خواهر من درست صحبت کن!
+تو ساکت بچه!
جونگکوک: من بچه نیستم! حرف دهنتو بفهم!
_جونگکوک بس کن!
+نه چرا بس کنه. بگو ببینم دیگه چیا بلدی
جونگکوک: چیا بلدم.. الان نشونت میدم..
_جونگکوک بسههه!
#Love_and_Hate
#Part_3
#فیک
#فیکشن
Pt 3
و هزارتا سوال دیگت توی ذهنم میپیچه..
(پرش زمانی چهل دقیقه بعد)
_فکر کنم اینجا باشه
جونگکوک: اوهههه..! چقدر ساختمون بزرگیه!
_آره.. آقای لی گفته بود خیلی اونجا بزرگه. یه لحظه وایسا..
از توی کیفم یه کاغذ درمیارم که توش نوشته رئیس شرکتشون توی چه طبقه و چه اتاقی هست
_خب.. اتاق رئیسشون توی طبقه ی چهارم اتاق شماره ی شیشه
جونگکوک: اوکی. بدو بریم
پیاده میشیم و میریم دم در ساختمون
بادیگارد: شماها کی هستین؟
_من جئون جینهو هستم و ایشونم برادرم جئون جونگکوکه. قرار بود امروز بیایم اینجا.
بادیگارد: ولی احساس میکنم داری دروغ میگی
_میتونی بری از رئیست بپرسی
بادیگارد یه نگاهی به ما میندازه و بعدش یه بادیگارد دیگه رو صدا میزنه تا بیاد وایسه دم در
خودش میره داخل شرکت و بعد از پنج دقیقه برمی گرده
بادیگارد: می تونین برین داخل. من تا اتاقشون راهنماییتون میکنم
و بعدش در رو باز میکنه و من و کوک میریم تو
بادیگارد جلوتر از ما راه میره و ماهم دنبالش میریم
بادیگارد: اتاقشون اینه.(در میزنه)رئیس بیان تو؟
+آره
بادیگارد در رو باز میکنه و من و کوک میریم تو
رئیسشون جلوی پنجره وایساده
_(در گوش کوک) در رو ببند
جونگکوک در رو میبنده و پشتم وایمیسته
_(نفس عمیق میکشه) سلام..
+...
_من جئون جینهو هستم. فکرکنم رئیسم بهتون گفته بود قراره بیایم اینجا
+چه مودب!(میخنده) آره.. بهم گفته بود
_قرار بود بیایم اینجا برای استخدام شدن
+(به جینهو نگاه میکنه) اومم..(میره سمت میز و یه کاغذ برمی داره) بیا اینجا
با ترس میرم سمتش
اصلا احساس خوبی بهش ندارم
+خودکار داری؟
_ب.بله دارم
+ترسیدی؟
_نه نه چرا باید بترسم؟
خودکارمو از توی کیفم درمیارم
+اینجا رو امضا کن
_باشه
تا میام امضا کنم میبینم که داره میخنده
+واقعا انقدر احمقی که فکر کردی اینجا کار کردن به همین راحتیه؟
جونگکوک: هی! با خواهر من درست صحبت کن!
+تو ساکت بچه!
جونگکوک: من بچه نیستم! حرف دهنتو بفهم!
_جونگکوک بس کن!
+نه چرا بس کنه. بگو ببینم دیگه چیا بلدی
جونگکوک: چیا بلدم.. الان نشونت میدم..
_جونگکوک بسههه!
#Love_and_Hate
#Part_3
#فیک
#فیکشن
۲.۹k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.