پارت ۱۷ فیک مرز خون و عشق
پارت ۱۷
ا،ت ویو
رفتم سمت آشپزخونه و دخترا رو دیدم
ا،ت : دختراااا
جی هون : هوف خسته شدم ا،ت کمک
لیا : انقد ننالین
ا،ت : من که چیزی نگفتم
جی هون : بیخیال
اجوما اومدو گفت
اجوما : ناهارتون بخورین و به کارتون ادامه بدن
ا،ت : چشم
جی هون : ممنون
لیا : بیاین دخترا
رفتیم سمت دیگ و برای خودمون غذا کشیدیم
روی میز نشستیم و غذامونو شروع کردیم
بعد از چند مین ناهارمون تموم شد و ظرفارو جمع کردیمو شستیم
و هر کدوممون برگشتیم سر کارمون
منم وسایل مورد نیازمو از اون اتاق کوچیکه گرفتم و رفتم که خونه رو تمیز کنم
بعد از چند ساعت کارم تموم شد
انقد خسته بودم که سرم گیج میرفت
اربابو دیدم که داره به سمتم میاد
انقد سرم گیج رفت که ناخودآگاه تعادلمو از دست دادم و روی زمین افتادم
جونگکوک ویو
داشتم میرفتم که به سری به بقیه بزنم و همین طور ا،ت
ولی وقتی رسیدم دیدم داره میوفته
دویدم و گرفتمش ولی بیهوش شده بود
براید استایل بغلش کردم و بردم تو اتاق خوابم
گذاشتمش روی تخت و روش پتو انداختم و رفتم سمت آشپزخونه
خدمتکارا با دیدنم خم شدن و تعظیم کردن
جونگکوک : آجوماااا
اجوما : بله پسرم چی شده؟
جونگکوک : چرا انقد از ا،ت کار کشیدین ؟ (اروم ولی عصبی)
اجوما : کارای هر روزشو بهش دادم
جونگکوک : واقعا؟ .....هم اتاقی های ا،ت کجان ؟ .......صداشون کن
اجوما : چرا ؟ ........ا،ت خوبه؟
جونگکوک : نه غش کرده
اجوما : وایی ......واستا الان صداشون میکنم
اجوما رفت و با اون دختر جدیده که اسمش جی هونه و اونی که دوساله اینجاعه و اسمت لیاعه اومد
اجوما : بیا پسرم
لیا : ارباب ؟
جونگکوک : ا،ت دیشب درست خوابید؟
جی هون : بله؟
جونگکوک : گفتم ا،ت دیشب حالش خوب بود؟ .......درست خوابید؟
جی هون : ارباب ما خوابیدیم و هیچی نمیدونم
لیا : درسته ارباب ولی خود ا،ت وقتی صبح میخواستم بیدارشم کنم گفت.....گفت که کل دیشب نخوابیده
جونگکوک: اوفففففف .......خدایا به من صبر بده
لیا : ارباب ؟ ا،ت خوبه؟
جی هون : وایی نگرانش شدم
جونگکوک : ا،ت غش کرده و احتمالا از بیخوابی و خستگیه
اجوما : کجاعه؟
جونگکوک : تو اتاق من
اجوما : باشه براش غذای مقوی درست میکنم و وقتی بیدار شد براش میارم
جونگکوک : ممنون ...... شمام برین سر کارتون
لیا و جی هون : چشم ارباب
تعظیم کردنو رفتن منم بیا یه لیوان و پارچ آب آشپزخونه رو ترک کردمو رفتم سمت اتاق خواب
درو آروم باز کردم که ا،ت بیدار نشه و اومدم داخل و دوباره درو اروم بستم
روی کاناپه ی کنار تختم نشستم و بهش خیره شدم
بعد از چند ساعت انقد خسته بودم که ناخوداگاه خوابم برد
ا،ت ویو
با حس سنگینی سری توی دستم چشمامو با زحمت باز کردم
واستا ببینم اینجا کجاس؟ من اینجا چیکار میکنم ؟ اینجا که اتاق خواب اربابه
همینطور توی تعجب بودم که با چیز متعجب آور تری رو به رو شدم........
ا،ت ویو
رفتم سمت آشپزخونه و دخترا رو دیدم
ا،ت : دختراااا
جی هون : هوف خسته شدم ا،ت کمک
لیا : انقد ننالین
ا،ت : من که چیزی نگفتم
جی هون : بیخیال
اجوما اومدو گفت
اجوما : ناهارتون بخورین و به کارتون ادامه بدن
ا،ت : چشم
جی هون : ممنون
لیا : بیاین دخترا
رفتیم سمت دیگ و برای خودمون غذا کشیدیم
روی میز نشستیم و غذامونو شروع کردیم
بعد از چند مین ناهارمون تموم شد و ظرفارو جمع کردیمو شستیم
و هر کدوممون برگشتیم سر کارمون
منم وسایل مورد نیازمو از اون اتاق کوچیکه گرفتم و رفتم که خونه رو تمیز کنم
بعد از چند ساعت کارم تموم شد
انقد خسته بودم که سرم گیج میرفت
اربابو دیدم که داره به سمتم میاد
انقد سرم گیج رفت که ناخودآگاه تعادلمو از دست دادم و روی زمین افتادم
جونگکوک ویو
داشتم میرفتم که به سری به بقیه بزنم و همین طور ا،ت
ولی وقتی رسیدم دیدم داره میوفته
دویدم و گرفتمش ولی بیهوش شده بود
براید استایل بغلش کردم و بردم تو اتاق خوابم
گذاشتمش روی تخت و روش پتو انداختم و رفتم سمت آشپزخونه
خدمتکارا با دیدنم خم شدن و تعظیم کردن
جونگکوک : آجوماااا
اجوما : بله پسرم چی شده؟
جونگکوک : چرا انقد از ا،ت کار کشیدین ؟ (اروم ولی عصبی)
اجوما : کارای هر روزشو بهش دادم
جونگکوک : واقعا؟ .....هم اتاقی های ا،ت کجان ؟ .......صداشون کن
اجوما : چرا ؟ ........ا،ت خوبه؟
جونگکوک : نه غش کرده
اجوما : وایی ......واستا الان صداشون میکنم
اجوما رفت و با اون دختر جدیده که اسمش جی هونه و اونی که دوساله اینجاعه و اسمت لیاعه اومد
اجوما : بیا پسرم
لیا : ارباب ؟
جونگکوک : ا،ت دیشب درست خوابید؟
جی هون : بله؟
جونگکوک : گفتم ا،ت دیشب حالش خوب بود؟ .......درست خوابید؟
جی هون : ارباب ما خوابیدیم و هیچی نمیدونم
لیا : درسته ارباب ولی خود ا،ت وقتی صبح میخواستم بیدارشم کنم گفت.....گفت که کل دیشب نخوابیده
جونگکوک: اوفففففف .......خدایا به من صبر بده
لیا : ارباب ؟ ا،ت خوبه؟
جی هون : وایی نگرانش شدم
جونگکوک : ا،ت غش کرده و احتمالا از بیخوابی و خستگیه
اجوما : کجاعه؟
جونگکوک : تو اتاق من
اجوما : باشه براش غذای مقوی درست میکنم و وقتی بیدار شد براش میارم
جونگکوک : ممنون ...... شمام برین سر کارتون
لیا و جی هون : چشم ارباب
تعظیم کردنو رفتن منم بیا یه لیوان و پارچ آب آشپزخونه رو ترک کردمو رفتم سمت اتاق خواب
درو آروم باز کردم که ا،ت بیدار نشه و اومدم داخل و دوباره درو اروم بستم
روی کاناپه ی کنار تختم نشستم و بهش خیره شدم
بعد از چند ساعت انقد خسته بودم که ناخوداگاه خوابم برد
ا،ت ویو
با حس سنگینی سری توی دستم چشمامو با زحمت باز کردم
واستا ببینم اینجا کجاس؟ من اینجا چیکار میکنم ؟ اینجا که اتاق خواب اربابه
همینطور توی تعجب بودم که با چیز متعجب آور تری رو به رو شدم........
- ۱.۷k
- ۲۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط