پارت ۱۴ فیک مرز خون و عشق

درو باز کردمو رفتم داخل ، سینی رو گذاشتم روی میز و بشقابارو دونه دونه روی میز چیدم و تعظیم کردم
ا،ت : نوش جان
جونگکوک : ممنون
از اتاق خارج شدمو رفتم سمت اشپزخونه و با بقیه ی دخترا شاممو شروع کردم........
بعد از شام با کمک دخترا ظرفارو جمع کردم که آجوما اومد آشپزخونه و گفت
اجوما : ا،ت بدو برو اتاق کار ارباب ، ارباب کارتون داره
ا،ت : ها؟.....به چشم
بدو رفتم سمت اتاق کار ارباب و در زدم
ا،ت : ارباب کارم داشتید؟
جونگکوک : آره بیا تو
درو اروم باز کردم و رفتم داخل
جونگکوک : درو پشت سرت ببند و بیا اینجا بشین
ا،ت : چشم
درو بستم و رفتم به جایی که ارباب اشاره کرد نشستم یعنی روی صندلی.
جونگکوک : ا،ت من فردا شب یه مهمونی ی مهم دارم
ا،ت : ......(سکوت)
جونگکوک : و باید نقش دوست دخترمو بازی کنی ، چون من دوست دختر ندارم
ا،ت : آخه....
جونگکوک: اخه و اما و اگر نداریم
ا،ت : چشم ، ولی این همه خدمتکار چرا من؟
جونگکوک : به خودم مربوطه
وا چه بداخلاق ، رفتارش چه زود عوض شد
جونگکوک: ا،ت ؟
ا،ت : بَ....بله ارباب؟
جونگکوک : من رفتارم عوض نشد فقط موقعه ای که یچیزی بهت میگم جدی میگم
ا،ت : بله .....😊
برگاممم چجوری میفهمه ، خب ولش مهم نیس
ا،ت : ارباب چه لباسی بپوشم؟
جونگکوک‌ : یه خدمتکارا میگم لباستو بیارن ، چندتا میکاپر هم میارم ، فردا از ظهر کار نمیکنی ، منو ددی صدا میزنی ، از جام جمُم نمیخوری و فقط کنار خودم راه میری ، یادت باشه سوتی ندی
ا،ت : چشم ارباب
جونگکوک : خوبه میتونی بری
تعظیم کردمو از اتاق زدم بیرون
دیدم لیا و جی هون یگم اونور تر منتظر منن
ا،ت : آیگووو منتظر من بودین؟
لیا : آرع بیا بریم
جی هون : باید بگی چی داشتین میگفتین
لیا : و چی شد
جی هون : داریم از فوضولی میمیریم
ا،ت : باشه بیاین بریم اتاق تا بهتون بگم
لیا و جی هون : باشه
باهم رفتیم تو اتاق و دره اتاقو بستم
لیا : خب بگو دیگهههه
ا،ت : باشه بیاین بشینیم
جی هون : اوکی
نشستیم و شروع کردم
ا،ت : (همچی رو گفتم)
جی هون : برگامممم
لیا : این مهمونی برای بار اوله برگزار میشه
ا،ت : واقعا؟
لیا : آره
جی هون : عجیبه
ا،ت : بیخیال دخترا من خیلی خستم بیاین بخوابیم
روی تختامون ولو شدیمو خوابیدیم
صبح
ا،ت ویو
امروز صبح اولین نفر خودم بیدار شدم و نمیدونم چرا خوابم نمیبرد
ساعتو نگاه کردم که ساعت ۶ رو نشون میداد
پس تصمیم گرفتم دخترا رو بیدار کنم که دیر نشه
ا،ت : هوووووو پاشینننننننن
لیا : یا خدا چی شده؟
جی هون : بهمون حمله شده؟
ا،ت : داداش چی میگی حمله کجا بود؟
جی هون : اوف اخه اون عمارت کوفتی ی قبلی ارباب مافیا بود یک روز درمیون بهمون حمله میشد
لیا : یا خدااااا
ا،ت : خوبین؟
لیا و جی هون : اره
ا،ت : خواستم بیدارتون کنم که دیرمون نشه
جی هون : مگه ساعت چنده؟
ا،ت : ۶
جی هون : آها اوکی ، راس میگه دیرمون میشه
لیا : اوفففف یه روز مزخرف دیگهههه
ا،ت : انقد غر نزن دیگهههه
لیا : بی ادب ناسلامتی ازت بزرگترما
رفتم سمتش و قلقلکش دادم
ا،ت : خوب شد؟
لیا : از دست توووو
از جامون پاشدیم و سریع حاظر شدیم
رفتیم پایین
اجوما : همه به صف شین ارباب میخاد یچیز مهم بگه
همه به صف شدیمو ارباب اومد
جونگکوک: خب میخواستم بگم امشب یه مهمونی مهم برگزار میشه و من انتخاب کردم ا،ت نقش خانم این خونه رو داشته باشه و بشه دوست دختر من ، برای امشب
هورا : ارباب میتونستین منو انتخاب کنین (عشوه)
جونگکوک : خودم میدونم کیو انتخاب کنم پس دخالت نکن چون تنبیه بدی میشی
هورا : چشم
جونگکوک : خب همه فهمیدین؟
همه : بله ارباب
ارباب رفت و منو جی هون و لیا رفتیم سمت اجوما
ا،ت : اجوما ارباب به من گفته تا ظهر بیشتر کار نکنم ، چه کاری میتونم انجام بدم؟
اجوما : آره درجریانم ، خب تو ناهار درست کن و چند مدل غذا برای شب
ا،ت : چشم
جی هون : من چیکار کنم ؟
اجوما : همه ی ظرفای امروز به عهده ی تو
جی هون : چشم
لیا : من چی آجوما؟
اجوما : برو لباسارو بیار و بنداز ماسین شسته شه و به ا،ت کمک کن
لیا : چشم
هممون رفتیم سمت جایی که باید میرفتیم و کاری که باید انجام میدادیمو انجام دادیم
تقریبا ۲ ی ظهر بود و همه ی غذاها آماده بود
آجوما : ا،ت غذای اربابو ببر و بعد بیا ناهار بخور و بعد کارات تموم میشه
ا،ت : چشم
چون از قبل حدس میزدم سینی رو آماده کرده بودم
ورداشتمش و به سمت اتاق کار ارباب راهی شدم
وقتی رسیدم در زدمو گفتم
ا،ت : ارباب ناهارتونو آوردم
جونگکوک : بیا تو
بعد از این حرف ارباب اروم درو باز کردم و رفتم داخل و سینی رو گذاشتم روی میز و بشقابارو دونه دونه جلوش چیدم
ا،ت : نوش جونتون
جونگکوک : دستپخت خیلی خوبی داری
ا،ت :ممنون
جونگکوک : میتونی بری
تعظیم کردمو بدون هیچ حرفی اتاقو ترک کردم
رفتم پایین و به همراه بقیه ی دخترا ناهار خوردم .......‌......
دیدگاه ها (۲)

پارت ۱۵ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۳ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۲ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۱ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط