رو دوستِت دارم رَمز گذاشته بودیم ؛
رو دوستِت دارم رَمز گذاشته بودیم ؛
مثلا جلو جمع وقتی نمیشد بگه
دوسَم داره ،
میگفت هَوا چقدر گرمه ..
از این دیوونه بازیایی که
هرکی به یه شِکل توو رابطه اش
با کسی که دوسِش داره ،
داره ..
شاید وقتی باهم توی دانشگاه بودیم
روزی صَدبار گرمش میشُد ..
حتی خوب یادمه یه بار که
برف میومدو باهاش قهر بودمو
با فاصله از هم راه میرفتیم ،
وسطه خیابون داد زَد گفت :
ای خدا خودت شاهِدی
میبینی که چقدر گرمه ..
کسایی که دور و برمون بودن
با یه نگاه متعجب چند ثانیه ای
نگامون کردن و بعدم رفتن ..
فَقط من بودم که بهش گُفتم
منم گرمم هَست ..
منظورمو فهمید و وَسطه زِمستون
از سر عشق گرم شدیم ..
چند وَقت بَعد
به هردلیلی که بود
چند وقتی دور افتادیم
انگار چشم خوردیم
انگار جُدامون کردن ..
روز تولدم
نمیدونم بچّه ها آورده بودَنش یا
خودش اومده بود ..
اما تا اومدم شمع و فوت کنمو
آرزو کنم ..
یهو با یَقه ی لباسش بازی کرد و گُفت :
"نمیدونم چرا انقدر هوا گرمه" ..
از حرفش فَهمیدم
بَهمن ماه که گرمش باشه
یعنی هنوزم امیدی هَست
هَنوزم عشقی هَست ..
#شهرزاد_پاییزی
مثلا جلو جمع وقتی نمیشد بگه
دوسَم داره ،
میگفت هَوا چقدر گرمه ..
از این دیوونه بازیایی که
هرکی به یه شِکل توو رابطه اش
با کسی که دوسِش داره ،
داره ..
شاید وقتی باهم توی دانشگاه بودیم
روزی صَدبار گرمش میشُد ..
حتی خوب یادمه یه بار که
برف میومدو باهاش قهر بودمو
با فاصله از هم راه میرفتیم ،
وسطه خیابون داد زَد گفت :
ای خدا خودت شاهِدی
میبینی که چقدر گرمه ..
کسایی که دور و برمون بودن
با یه نگاه متعجب چند ثانیه ای
نگامون کردن و بعدم رفتن ..
فَقط من بودم که بهش گُفتم
منم گرمم هَست ..
منظورمو فهمید و وَسطه زِمستون
از سر عشق گرم شدیم ..
چند وَقت بَعد
به هردلیلی که بود
چند وقتی دور افتادیم
انگار چشم خوردیم
انگار جُدامون کردن ..
روز تولدم
نمیدونم بچّه ها آورده بودَنش یا
خودش اومده بود ..
اما تا اومدم شمع و فوت کنمو
آرزو کنم ..
یهو با یَقه ی لباسش بازی کرد و گُفت :
"نمیدونم چرا انقدر هوا گرمه" ..
از حرفش فَهمیدم
بَهمن ماه که گرمش باشه
یعنی هنوزم امیدی هَست
هَنوزم عشقی هَست ..
#شهرزاد_پاییزی
۲.۰k
۱۴ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.