یقاتلعاشق

.قاتل.عاشق
#قسمت.بیست.و.هشتم
#حوری


وقتی ب کره رسیدن اولین کاری که کردن رفتن پیش یکی از دوستای دخترا بود
بعد یه مدت طولانی رانندگی کردن بالاخره به مقصد رسیدن اما سیلدا و رویا و لوهان چدن خسته بودن و برای کارای دیگه‌ای باید ب دفتر میرسیدن با ی ماشین دیگه تنهاشون گزاشتن
زنگ عمارت بزرگ خاندان کیم‌رو زد منتظر شد تا در باز بشع بعد باز شدن در با سرعت داخل خونه رفتن
خانوم کیم:سلام دخترا خوش اومدین
حوری:سلام خانم‌کیم نفس کجاست
خانم‌کیم:الان میاد بشینید
رفتیم روی کاناپه‌ی وسط پذیرایی نشستیم و منتظر نفس شدیم
بعد ی مدت نسبتا کوتاه نفس از روی پله‌ها با ابهت اومد پاعین و ما پوکر نگاش کردیم که بدفه پاش لیز خورد و با کمر افتاد روی زمین
نفس:عاخخخخ
چانیول:دست و پا چلفتی بودن توی شماها ارثیه؟
نفس داد زد:خفه‌شوو
مبینا بلند شد و رفت سمتش و دستشو گرفت و بلندش‌ کرد
بعد اومدن سمتون
نفس:ی مشت دراز ورداشتین اوردین اینجا برای چی؟اینا کین دیگه
سهون:احترامم بلد نیصین ن:/
کریس:بعدا دهنتون سرویسه الان باید بریم سراغ نقشه
نفس اخمی کرد:کدوم نقشه
حوری:ماموریت
نفس:همیشه باید این‌موقع بیاین پیشم؟
مبینا:اوه اره عمه من بود هفته‌ی پیش اینجا بود و خوش‌میگذروند باهات
نفس:اوکی حالا و بیارین
کوله‌‌هامونو برداشتیم بعد از خدافزی با خانم کیم از عمارت خارج شدیم و رفدیم سمت باغ پشتی..
دیدگاه ها (۱)

#ی.قاتل.عاشق#پارت.بیست.و.نهم#رویالوهان:هی داریم کجا میریمروی...

#ی.قاتل.عاشق#پارت.سیپسرا با کای دست دادند و لبخند زدن اونا ا...

#ی.قاتل.عاشق#پارت.بیست.و.هفتم#سیلداوقتی متوجه شدیم که با کمک...

#ی.قاتل.عاشق#پارت.بیست.و.ششمبعد ازینکه سوار‌ هواپیما شدن و ب...

#آرزویی_رویایی 🦋🎂پارت³ویو رسیدن:یِنا:بلخره رسیدیم...لیا:اوهو...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۳رفتم سمت اتاق کارم نشستم پشت میز و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط