سلام سلااام پریام چطوریدد
سلام سلااام پریام چطوریدد؟؟؟
خب اپل ببخشید بابت تاهیررر من این چند روز برای یه موضوعی هم ذهنم درگیر بود و اصلا تمرکز نداشتم و حالم خوب نبود ولی خداراشکر خداراشکر حل شد م اومدممممم
دیگه سعی میکنم کلی پارت بزارم از این به بعد
--------------------------------------------------------
عشق و نفرت پارت۱۲💙
فلش بک به یک سال و نیم قبل
جیهون:سومین بیا بشین ببینم چت شده
سومین:اون پسره عوضی(خودتی نکبت 😒)
سومین با چشمای اشکی نگاه جیهون کرد و گفت:من..من بدون کوک نمیتونم جیهون
کمکم کن ....من پشیمونم میخوام دوباره ببینمش
حیهون:عاح سومیننن چندبار بگم بهت اون ازدواج کرده بفهم اینو دختر
سومین:(اشکاشو پاک کرد و خشم و نفرت توی چشماش حلقه زد)این چیزا حالیم نیست...اگر لازم باشه اون دختر ه.رزه رو از جلوی راهم برمیدارم
جیهون:سومین ...درست فکر کن دختر جون اصلا مگه تو بخاطر پول با کوک نبودی
سومین:خفه شو(داد)اونوقت نتونستم هیچکاری کنم اما الان هم خودشو هم دار و ندارشو مال خودم میکنم
جیهون:(دست کشید به موهاش و کلافه گفت)دیوونه شدی...چجوری میخوای اینکارو کنی ها؟؟؟
سومین:(پوزخند)فکر کنم یه نقشه هایی دارم
جیهون:چی..؟
سومین:براش توضیح داد فکراشو(یاح یاح نمیگمم فلن😂)
پایان فلش بک
ویو کوک
سر شام فقط من بودم و سومین و بابام
درسته تقصیر خودمم بود اما واقعا سوتفاهم شده بود برای مینسو
مینسو نبود برای همین اشتها نداشتم و میخواستم پاشم برم که....
پایان ویو
+کوک بیست دقیقه دیگه بیا تو اتاق کارم
کوک:باشه بابا
کوک«تق تق»
مینسو:بیا تو
کوک:بیداری هنوز؟
مینسو:هوم
کوک:میشه باهم صحبت کنیم
مینسو:خوابم میاد
کوک:خیلی طول نمیکشع
مینسو:«رفت روی تخت و پشتشو کرد و پتورو تا سرش کشید»سرم درد میکنه کوک.لطفا
کوک:خیلی خب...بیبی خودت مجبورم کردی از روش خودم برم(زیر لب)
کوک اروم روی تخت دراز کشید و دستشو برد زیر پتو و مینسو رو از پشت بغل کرد و سشو برد زیر پتو و بوی دهتر رو از گردنش بو کشید و به تقلای دهتر توجهی نکرد و اونو محکم تر بغل کرد
کوک:یبار دیگه منو از این بوی خوبت دور کردی من میدونم با تو(با صدای بم و اروم)
مینسو:برو عقب
کوک:(مینسو رو برگردوند و روش خیمه زد و با دستاش محاصرش کرد )
ویو مینسو
با دستی که دورم حلقه شد چشمامو باز کردم و نفس داغی که به گردنم میخورد انگار بهم ارامش میداد اما هنوزم عصبی بودم ولی کوک بهم اجازه اعتراض نداد و سریع کاملا محاصرم کرد .فاصله ی خیلی کمی داشتیم و هرچی به سینش میفشردم که بره عقب ولی زور من کجا اون بیگ بوی کجا
پایان ویو
مینسو:کوک من خس...
با احساس ل..بای کوک روی خودم ساکتم کرد و شروع کرد به بوس..یدنم و من بعد از سی ثانیه همراهیش کردم
ادامه دارد...
خب اپل ببخشید بابت تاهیررر من این چند روز برای یه موضوعی هم ذهنم درگیر بود و اصلا تمرکز نداشتم و حالم خوب نبود ولی خداراشکر خداراشکر حل شد م اومدممممم
دیگه سعی میکنم کلی پارت بزارم از این به بعد
--------------------------------------------------------
عشق و نفرت پارت۱۲💙
فلش بک به یک سال و نیم قبل
جیهون:سومین بیا بشین ببینم چت شده
سومین:اون پسره عوضی(خودتی نکبت 😒)
سومین با چشمای اشکی نگاه جیهون کرد و گفت:من..من بدون کوک نمیتونم جیهون
کمکم کن ....من پشیمونم میخوام دوباره ببینمش
حیهون:عاح سومیننن چندبار بگم بهت اون ازدواج کرده بفهم اینو دختر
سومین:(اشکاشو پاک کرد و خشم و نفرت توی چشماش حلقه زد)این چیزا حالیم نیست...اگر لازم باشه اون دختر ه.رزه رو از جلوی راهم برمیدارم
جیهون:سومین ...درست فکر کن دختر جون اصلا مگه تو بخاطر پول با کوک نبودی
سومین:خفه شو(داد)اونوقت نتونستم هیچکاری کنم اما الان هم خودشو هم دار و ندارشو مال خودم میکنم
جیهون:(دست کشید به موهاش و کلافه گفت)دیوونه شدی...چجوری میخوای اینکارو کنی ها؟؟؟
سومین:(پوزخند)فکر کنم یه نقشه هایی دارم
جیهون:چی..؟
سومین:براش توضیح داد فکراشو(یاح یاح نمیگمم فلن😂)
پایان فلش بک
ویو کوک
سر شام فقط من بودم و سومین و بابام
درسته تقصیر خودمم بود اما واقعا سوتفاهم شده بود برای مینسو
مینسو نبود برای همین اشتها نداشتم و میخواستم پاشم برم که....
پایان ویو
+کوک بیست دقیقه دیگه بیا تو اتاق کارم
کوک:باشه بابا
کوک«تق تق»
مینسو:بیا تو
کوک:بیداری هنوز؟
مینسو:هوم
کوک:میشه باهم صحبت کنیم
مینسو:خوابم میاد
کوک:خیلی طول نمیکشع
مینسو:«رفت روی تخت و پشتشو کرد و پتورو تا سرش کشید»سرم درد میکنه کوک.لطفا
کوک:خیلی خب...بیبی خودت مجبورم کردی از روش خودم برم(زیر لب)
کوک اروم روی تخت دراز کشید و دستشو برد زیر پتو و مینسو رو از پشت بغل کرد و سشو برد زیر پتو و بوی دهتر رو از گردنش بو کشید و به تقلای دهتر توجهی نکرد و اونو محکم تر بغل کرد
کوک:یبار دیگه منو از این بوی خوبت دور کردی من میدونم با تو(با صدای بم و اروم)
مینسو:برو عقب
کوک:(مینسو رو برگردوند و روش خیمه زد و با دستاش محاصرش کرد )
ویو مینسو
با دستی که دورم حلقه شد چشمامو باز کردم و نفس داغی که به گردنم میخورد انگار بهم ارامش میداد اما هنوزم عصبی بودم ولی کوک بهم اجازه اعتراض نداد و سریع کاملا محاصرم کرد .فاصله ی خیلی کمی داشتیم و هرچی به سینش میفشردم که بره عقب ولی زور من کجا اون بیگ بوی کجا
پایان ویو
مینسو:کوک من خس...
با احساس ل..بای کوک روی خودم ساکتم کرد و شروع کرد به بوس..یدنم و من بعد از سی ثانیه همراهیش کردم
ادامه دارد...
- ۱.۱k
- ۰۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط