عشق و نفرت پارت

عشق و نفرت پارت۹💙

ویو مینسو
با دل درد شدیدی که دشاتم لیدار شدم چشمام پر از اشک شد خیلی درد داشتم جثریکه اصلا نمیتونستم تکون بخورم
یکم چرخیدم و دیدم کوک نیست
یکم ازش دلخور شدم چونکه الان با این دردی که داشتم باید پیشم میبود
پایان ویو

مینسو: کوکک
مبنسو: کوککک
مینسو: فکر کنم اصلا نیستش توی خونه

ویو کوک
صبح زود گوشیم زنگ خورد و برای اینکه مینسو بیدار نشه رفتم بیرون از اتاق
پایان ویو
پرش زمانی به حرفای کوک سر تلفن
کوک: بله سومین چیکار داری
سومین: کجایی
کوک: به تو مربوط نیست
سومین: به ادرسی که میفرستم بیا، همین الان
کوک: سومین مهمون بودی احترامتو نگه داستم ولی دیگه از حدت نگذر
سومین: چیز مهمیه اگر نیای همه چیزو به مینسو میگم
کوک: هیچ غلطی نمیتونی بکنی اونا همش برای گذشته
سومین: باشه، خواهیم دید
کوک:(نفس عمیق و حرصی کشید) خیلی خب.. خیلی خب ادرسو بفرست

پرش زمانی به حال
ویوی میسنو
هرچی به کوک زنگ زدم جواب نمیده دیگه داشتم نگران میشدم که سونگیو زنگم زد(دستیار و راننده جونگکوکه) و بهم گفت امادت بشم میرسونتم خونه
پابان ویو

+عه دخترم خوش اومدی
مینسو: خیلی ممنون پدر
+کوک کجاست
مینسو: منم نمیدونم فکر کنم رفته شرکت
+نه شرکت نرفته
مینسو: منم نگرانشم
+هرجا هست پیداش میشه نگران نباش دخترم برو استراحت کن رنگد پریده
ویو مینسو
اره از دردم بود از دل دردم بود که اینجوریرنگم مثل گچ شده بود اما به روی خودم نیوردم و سعی کردم یکم استراحت کنم)

پرش زمانی به ساعت ۱۲:۳٠ ظهر
اجوما: دخترم بیا پایین ناهار
ویو مینسو
از خواب بیدار شدم یه آبی به سر و صورتم زدم و پیرهن بلند و قشنگی پوشیدم با لبخندی که شاید کوک اومده باشه رفتم پایین و با چیزی که دیدم همه ذوقم ریخت
پایان ویو
+خوش اومدی دخترم بیا بشین
مینسو:(سری تکون داد با بخندی محو)
کوک هنوز نیومده
+گفت یسری کارا داره تا ظهر میاد. الانا باید پیداش بشه دیگه
مینسو: اهان
+اونم نوابیده سرش درد میکنع(خنده و منظورش مامان کوکه)
مینسو: پس فکر کنم فقط خودمون دوتا هستیم
+همم
ویو مینسو
اون سومینم معلوم نیست کجاست دیگه نپرسیدم چون حوصله نداشتن
پایان ویو
ادامه دارد
حمایت یادتون نرهه💙🥲