بی نام
بی نام
پارت دو میدونم دیر شد
این پارت رو خلاصه میکنم چون قبلاً این پارت گذاشته بودم ولی ویسگون حذف کرد
ویو جیمین
بلند شدم که دیدم ات هست ( جیمین ات رو میشناسه دختر دوست بابای جیمینه) و اون هم بلند شد و بعد بردمش داخل کافه که بابام اومد احول پرسی که کردن پدرم گفت امشب میرم عمارت آقای کیم داشتم از خجالت آب میشدم حالا امشب رو چیکار کنم و بعدش پدرم رفت
ویو ات
آقای پارک امشب میان عمارت ما وای وای وای جرررررر حالا چه گروهی بخورمم
و بعد از خودم قهوه آمدم بیرون و ب جنی زنگ زدم بریم خرید ( جنی دوست صمیمی ات هست)
برگشتم عمارت بابام داشت آشپزی میکرد رفتم پیشش و بهش گفتم که امشب آقای پارک میاد اینجا و بعد رفتم توی اتاقم و روی تخت دراز کشیدم و خوابم بورد وقتی بیدار شدم ساعت ۸ بود رفتم حموم آمدم بیرون موهام خشک کردم و بستم بالا و ی میکاپ خفن کردم بعدشم لباسم رو عوض کردم ( عکسش رو گذاشتم) و رفتم پایین
ویو جیمین
الان ۶ ساعت هست که آمدم شرکت دارم از خستگی میمیرم راتسی کی میرسم عمارت کیم .......
گوشیم زنگ میخوره برداشتم بابام بود میخواهیم بریم عمارت کیم پس سریع رفتم خونه ی حموم کوچک کردم و آمدم بیرون موهام خشک کردم و حالت دادم و رفتم پایین که بریم سوار ماشین شدیم ( عکسش رو گذاشتم) و راه افتادیم رسیدیم آقای کیم عمارت بزرگی داشت ( عکسش رو گذاشتم) رفتیم در زدیم خدمتکار در رو باز کرد وارد شدیم و دیدم که ات و پدرش آمدن جلوی در استقبال ما وقتی ات رو دیدم احساس میکنم خستگی از تنم در رفت قلبم تپ تپ میزد
پایان
فردا بعدی رو مینویسم تورو خدا گزارش نکنید چقدر باید هر پارت رو بنویسم وای خدا
لایک فالو یادتون نره
پارت دو میدونم دیر شد
این پارت رو خلاصه میکنم چون قبلاً این پارت گذاشته بودم ولی ویسگون حذف کرد
ویو جیمین
بلند شدم که دیدم ات هست ( جیمین ات رو میشناسه دختر دوست بابای جیمینه) و اون هم بلند شد و بعد بردمش داخل کافه که بابام اومد احول پرسی که کردن پدرم گفت امشب میرم عمارت آقای کیم داشتم از خجالت آب میشدم حالا امشب رو چیکار کنم و بعدش پدرم رفت
ویو ات
آقای پارک امشب میان عمارت ما وای وای وای جرررررر حالا چه گروهی بخورمم
و بعد از خودم قهوه آمدم بیرون و ب جنی زنگ زدم بریم خرید ( جنی دوست صمیمی ات هست)
برگشتم عمارت بابام داشت آشپزی میکرد رفتم پیشش و بهش گفتم که امشب آقای پارک میاد اینجا و بعد رفتم توی اتاقم و روی تخت دراز کشیدم و خوابم بورد وقتی بیدار شدم ساعت ۸ بود رفتم حموم آمدم بیرون موهام خشک کردم و بستم بالا و ی میکاپ خفن کردم بعدشم لباسم رو عوض کردم ( عکسش رو گذاشتم) و رفتم پایین
ویو جیمین
الان ۶ ساعت هست که آمدم شرکت دارم از خستگی میمیرم راتسی کی میرسم عمارت کیم .......
گوشیم زنگ میخوره برداشتم بابام بود میخواهیم بریم عمارت کیم پس سریع رفتم خونه ی حموم کوچک کردم و آمدم بیرون موهام خشک کردم و حالت دادم و رفتم پایین که بریم سوار ماشین شدیم ( عکسش رو گذاشتم) و راه افتادیم رسیدیم آقای کیم عمارت بزرگی داشت ( عکسش رو گذاشتم) رفتیم در زدیم خدمتکار در رو باز کرد وارد شدیم و دیدم که ات و پدرش آمدن جلوی در استقبال ما وقتی ات رو دیدم احساس میکنم خستگی از تنم در رفت قلبم تپ تپ میزد
پایان
فردا بعدی رو مینویسم تورو خدا گزارش نکنید چقدر باید هر پارت رو بنویسم وای خدا
لایک فالو یادتون نره
۶.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.