شب ها به همه چیز فکر می کنم. به اینکه کاش ما آدم ها با هم
شبها به همه چیز فکر میکنم. به اینکه کاش ما آدمها با هم قدری مهربانتر بودیم. به اینکه کاش همدیگر را بیشتر میفهمیدیم و خوبِ هم را بیشتر میخواستیم.
من فکر میکنم؛ به اینکه کاش سیاست وجود نداشت و کاش رقابت وجود نداشت و کاش حسادت وجود نداشت و کاش هرکس در جهان، به مسیر و نردبان و مقصد خودش قانع بود و با نردبان و مقصد دیگری کاری نداشت و کاش آدمها به موازات هم، از شادی و خوشبختی و موفقیت سهم میبردند و به سهم و نصیبشان راضی بودند و از جهان لذت میبردند.
من زیاد فکر میکنم؛ به اینکه اینروزها چقدر سخت شده معاشرت کردن و تناقضها را فهمیدن و رابطهها را ادامه دادن و لبخند زدن و هیچ نگفتن! من فکر میکنم به اینکه کاش آدمی را بالهای پروازی بود و لبهی بلندترین قلههای جهان می ایستاد و میپرید و اوج میگرفت و دور میشد.
من زیاد فکر میکنم، به اینکه کاش روزهای خوب، زودتر از راه برسند و صدای شادی و لبخند از تمام پنجرهها و خیابانهای شهر شنیده شود.
من فکر میکنم، من زیاد فکر میکنم...
من فکر میکنم؛ به اینکه کاش سیاست وجود نداشت و کاش رقابت وجود نداشت و کاش حسادت وجود نداشت و کاش هرکس در جهان، به مسیر و نردبان و مقصد خودش قانع بود و با نردبان و مقصد دیگری کاری نداشت و کاش آدمها به موازات هم، از شادی و خوشبختی و موفقیت سهم میبردند و به سهم و نصیبشان راضی بودند و از جهان لذت میبردند.
من زیاد فکر میکنم؛ به اینکه اینروزها چقدر سخت شده معاشرت کردن و تناقضها را فهمیدن و رابطهها را ادامه دادن و لبخند زدن و هیچ نگفتن! من فکر میکنم به اینکه کاش آدمی را بالهای پروازی بود و لبهی بلندترین قلههای جهان می ایستاد و میپرید و اوج میگرفت و دور میشد.
من زیاد فکر میکنم، به اینکه کاش روزهای خوب، زودتر از راه برسند و صدای شادی و لبخند از تمام پنجرهها و خیابانهای شهر شنیده شود.
من فکر میکنم، من زیاد فکر میکنم...
۲.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.