نصف شب این کیست روی شانه های بوتراب

**

نصف شب این کیست روی شانه های بوتراب

می رود تا آسمان با های های بوتراب



این چه بغض سرگرانی هست در بیم و سکوت

می فشارد وسعت سنگین نای بوتراب



کیستند اینان چنین سر در گریبان می برند

نعش جان خویشتن را پا به پای بوتراب



این چه شهر مرگ آبادی است در این وقت شب

تنگ کرده لحظه ها را هم برای بوتراب



می رود پنهان کدامین خاک را منزل کند

با دو پهلوی شکسته آشنای بوتراب



آه آهسته ـ حسن گوید به زینب ـ گریه کن

تا نبیند هیچ کس کرببلای بوتراب
دیدگاه ها (۱)

قرار بود که عمری قرار هم باشیمکه بی‌قرار هم و غمگسار هم باشی...

لرزه نشسته است به دست دعای توشد سر به زیر پیش همه مرتضای تو ...

وقتی بگو بخند تو در خانه جا نشدلفظ بیا ببند به زخمت روا نشدص...

**شهر مدینه غصه و غم دارد امشبحال و هوایی پر ز ماتم دارد امش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط