روز های بدون تو

part=1
هارا :جون هی عزیزم باید زودتر حرکت کنیم ...مهدکودکت دیر میشه
یونگی؛مین جون هی ۱ ثانیه فرست داری اماده و مرتب جلوی در حاضر باشی
جون هی:بله بابایی
جون هی سریع مداد رنگیاشو که روی زمین پخش شده بود رو برداشت و داخل کیفش گذاشت و به طرف پدر و مادرش که جلوی در منتظرش بودن رفت
جون هی:بلیم
یونگی:بیا بغلم
یونگی جون هی رو بغل کرد و با هارا از پله ها به طرف پایین رفتن سوار ماشین شدن و به طرف مهد کودک جون هی حرکت کردن
مثل همیشه از مسیری که میرفتن رفتن ولی جاده بسته بود
پلیس:اقا لطفا دور بزنین..جاده به دلیل اب گرفتی بستس
یونگی :۰چشم ...حالا چیکار کنیم عزیزم؟
هارا:خاب از جاده کناری برو
یونگی:جاده کناری جداه حمل نقل ماشینای باری و سنگینه
هارا:اشکال نداره از یه گوشش میریم دیگه
یونگی سرش رو تکون داد و به طرف اون جاده حرکت کرد
جاده ای بشدت خطرناک
ماشین های بزرگ باری از کنارشون رد میشدن
کنترل ماشین برای شوگا خیلی سخت شده بود
ماشین های اطراف سرعتشونو زیاد کردن و شوگا سعی در کم کردن سرعتش داشت
صدای بوق های بلند ماشینا باعث نرس جون هی شده بود
جون هی:بابای من میترسم(بغض)
هارا:جای ترس نداره که عزیزم ،،
بگیر بشین
ولی اونها از چند ثانیه بعد خبرنداشتن
کامیون بزرگی که پشتشون بود تصمیم به سبقت گرفت ولی وقتی به لاین مخالف رفت از جلو یه کامیون دیگه داشت میومد
راننده هول میکنه و سریع به طرف ماشین خانواده مین میپیچه با شدتت ضربه ای که به پشت ماشین منتقل شد
ماشین به کوه های سنگی بغل جاده برخورد کرد
پشت ماشین کاملا جمع شده بود
صدا ها بصورت غیر واضحی برای شوگا پخش میشدن
تصویر همچی براش تار بود و از یه جایی به بعد تاریکی
(پرش به یک ساعت بعد)
ویو شوگا
اروم اروم چشمامو باز کردم درست نمیتونستم ببینم ..با کمی باز بسته کردن چشمام تصویر برام واضحه شد
شوگا:من ..من توی بیمارستان چیکار میکنم
اروم و با سختی خودمو به طرف بالا کشیدم و دستم رو به زنگ بالای تختم زدم به طرف چپم برگشتم یه اتاق دو تخته بود که هارا روی اون تخت خوابیده بود
و سرم بهش وصل بود
با صدای در سرم رو برگردوندم
پرستار:اوه آقای مین ..حالتون خوبه ما خیلی نگرانتون شده بودیم
شوگا:جون هی کو؟هارا وضعیتش چطوره
پرستار:خاب قربان همسرتون ..حالشون خوبه و وقتی سرمشون تموم شه بعد از یکی دوساعت بیدار میشن بهشون ارامش بخش زدیم ..و دخترتون خاب ...چجوری بگم خاب ..اقای مین ما همه تلاشمونو کردیم ولی شکستگی ها و میزان خون ریزی زیاد بود و دیگه کاری از دست ما بر نمیومد ...🖤🙃


تا پارت بعدییی بایییی🎀😎
برای باخبر شدن از پارت های بعدی کامنت بزارید 💞🫠
دیدگاه ها (۵)

روز های بعد تو

بفرست برای تهیونگ و جونگکوک زندگیت💞🎀🫠

..اسم فیک :روز های بعد از تو قرار نبود فیک بعدی غمگین باشه و...

وقتشه قدرت خودتونو نشون بدین دختراا😎😎☠️

روز های بعد از تو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط