بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است

بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است

کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده

با دست های بسته مزن چنگ بر رُخَت
با ناخن شکسته مزن چنگ بر رُخَت

بس کن رباب حرمله بیدار می شود
سهمت دوباره خنده ی انظار می شود

ترسم که نیزه دار کمی جابه جا شود
از روی نیزه راس عزیزت رها شود

یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده
دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده

گرچه امید چشم ترت ناامید شد
بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد

پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دست خودت را تکان مده

با خنده خواب رفته تماشا نمی کند
مادر نگفته است و زبان وا نمیکند

بس کن رباب زخم گلو را نشان مده
قنداقه نیست، دست خودت را تکان مده

دیگر ز یادت این غم سنگین نمی رود
آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود

بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود
این گریه ها برای تو اصغر نمی شود

شاعر: حسن لطفی
دیدگاه ها (۰)

آموخته ایم از تو وفاداری را خون تو نوشت معنی یاری را ای کاش ...

🔸 شهادت نوجوانان فلسطینی به ضرب گلوله‌ی صهیونیست‌ها📷 تصویری ...

📌هیأت بهانه است، جامعه نشانه است🔹سکولاریسم می‌کوشد که زندگی ...

💠 قیام امام حسین(ع)؛ برای مبارزه با گناه کردن، نه سنگری برای...

دوپارتی

حمزه فلاح

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط