My scary vampire...
My scary vampire...
پارت ۱۲
کوکی : ( ا.ت رو برگردوند و بوسیدش...)
ا.ت : چیکار میکنی ....
کوکی : ولی من واقعا از ت خوشم میاد ..
ا.ت : ع .. عا... عامم ..
کوکی : ببخشید مزاحم کارت شدم .. راستی از این ب بعد کارای خونه رو نمیکنی یا .. کارایی ک خودم بهت میگم رو انجام بده نه هر کاری .. اینجا رو مثل خونه خودت ببین هر وقت دوست داشتی فیلم ببین و ..
ا.ت : هان ... ؟ واقعا ؟؟
کوکی : ارع .. بعدا میبینمت باید برم...
مغز ا.ت : اون چشه ...
ویو ا.ت ...
رفتم لباسای خدمتکاربم رو در اوردم و یه لباس دیگه پوشیدم ( اسلاید بعد )
یکم توی حیاط پشتی راه رفتم ..
چ خبر بود .. نگهبانا کاریم نداشتن حتی بعضیاشون بهم تعضیم میکردن یا میگفتن سلام خانم جئون ... هاننن ؟
اومدم داخل ک دیدم ی دخترب حال و پر از خون در حال تقلا با جونگکوکه .. قیافش خیلی اسنا بود اما ... اما نمیدونم کی بود
جونگکوک اونو انداخت توی ی اتاق و درش رو قفل کرد ...
رفتم پیشش جونگکوک
ا.ت : س .. سلام
کوکی: سلام بیبی
ا.ت : 😐.. عامم ... اون .. اون کیه چرا پر از خون بود ...؟
کوکی « کسی نیس فقط قراره خونش رو بخورم ...
سرم رو تکون دادم .. خاستم برم ک کوکی دستمو کشید .. منو ب خودش نزدیک کرد و بوسیدم ... شبت بخیر ..
مغز ا.ت : چشهه .. مخش تاب برداشته😐
هوف ...
پرش زمانی ب فردا صبح
لباسم رو عوض کردم و از اتاقم رفتم بیرون
(اسلاید بعد )
نگاهم همینجور ب در اون اتاق بود .. جونگکوک نبود پس از فرصت استفاده کردم و رفتم .. کلید رو برداشتم .. در رو باز کردم و ... و ...
ا.ت: ن .. ن ... نونا ... (جیغغغغغغغغغغغغ)
پارت بعد ..؟
شرط میزارم ...
۱۰ تا لایک...
۱۰ تا کامنت ...
ممنان از حمایت هایتان
پارت ۱۲
کوکی : ( ا.ت رو برگردوند و بوسیدش...)
ا.ت : چیکار میکنی ....
کوکی : ولی من واقعا از ت خوشم میاد ..
ا.ت : ع .. عا... عامم ..
کوکی : ببخشید مزاحم کارت شدم .. راستی از این ب بعد کارای خونه رو نمیکنی یا .. کارایی ک خودم بهت میگم رو انجام بده نه هر کاری .. اینجا رو مثل خونه خودت ببین هر وقت دوست داشتی فیلم ببین و ..
ا.ت : هان ... ؟ واقعا ؟؟
کوکی : ارع .. بعدا میبینمت باید برم...
مغز ا.ت : اون چشه ...
ویو ا.ت ...
رفتم لباسای خدمتکاربم رو در اوردم و یه لباس دیگه پوشیدم ( اسلاید بعد )
یکم توی حیاط پشتی راه رفتم ..
چ خبر بود .. نگهبانا کاریم نداشتن حتی بعضیاشون بهم تعضیم میکردن یا میگفتن سلام خانم جئون ... هاننن ؟
اومدم داخل ک دیدم ی دخترب حال و پر از خون در حال تقلا با جونگکوکه .. قیافش خیلی اسنا بود اما ... اما نمیدونم کی بود
جونگکوک اونو انداخت توی ی اتاق و درش رو قفل کرد ...
رفتم پیشش جونگکوک
ا.ت : س .. سلام
کوکی: سلام بیبی
ا.ت : 😐.. عامم ... اون .. اون کیه چرا پر از خون بود ...؟
کوکی « کسی نیس فقط قراره خونش رو بخورم ...
سرم رو تکون دادم .. خاستم برم ک کوکی دستمو کشید .. منو ب خودش نزدیک کرد و بوسیدم ... شبت بخیر ..
مغز ا.ت : چشهه .. مخش تاب برداشته😐
هوف ...
پرش زمانی ب فردا صبح
لباسم رو عوض کردم و از اتاقم رفتم بیرون
(اسلاید بعد )
نگاهم همینجور ب در اون اتاق بود .. جونگکوک نبود پس از فرصت استفاده کردم و رفتم .. کلید رو برداشتم .. در رو باز کردم و ... و ...
ا.ت: ن .. ن ... نونا ... (جیغغغغغغغغغغغغ)
پارت بعد ..؟
شرط میزارم ...
۱۰ تا لایک...
۱۰ تا کامنت ...
ممنان از حمایت هایتان
۴.۴k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.