پارت آخر
بیدار شدم و دیدم تو درمانگاه هم
دیدم متیو رودستم خوابش برده
دیدم خانم پامفری اومد داره سرمم رو عوض میکنه
برگشت بهم گفت باهاش قهری
رمو به نشانه ی آره تکان دادم
خانم پامفری گفت باهاش قهر نباش خیلی نگرانت شده
دوروزه هیچ چیزی نخورده
همش پیشت بوده
و رفت
دستی که متیو روش خواب بود رو تکون دادم که بیدارشد
باتعجب نگام کردو بانگرانی گفت
حالت خوبه خانم پامفری رو بگم بیاد
میدونه به هوش اومدی
خوبی درد نداری
بهش گفتم من خوبم
گفت ببخشید واسه رفتارم که اونجوری باهات حرف زدم واقعا ببخشید من خیلی عصبانی بودم
میشه منو ببخشی
ا.ت آره بخشیدمولی به یه شرت که دیگه باهام اونجوری حرف نزنی
گفت باشه
و گفت پرنسس خانم هوس چی کرده
گفتم تو از کجا میدونی من چیزی هوس کردم
گفت من خواهرم رو نشناسم باید برم بمیرم
الانم میرم برات از هاگزمیدخوراکی بخرم
و از اون روز به بعد رابطه خاهر برادری ت.ا و متیو خیلی بهتر شد جوری که
هیشکی جرعت نداشت
به ا.ت نگاه چب کنه چون میدونست آخر آقبت خوبی نداره🫠😄پایان
خب اگه درخواستی دیگه ای داشتید بگید
خودم از امروز میخام یه چند پارتی بنویسم از سیریوس بلک 💖
دیدم متیو رودستم خوابش برده
دیدم خانم پامفری اومد داره سرمم رو عوض میکنه
برگشت بهم گفت باهاش قهری
رمو به نشانه ی آره تکان دادم
خانم پامفری گفت باهاش قهر نباش خیلی نگرانت شده
دوروزه هیچ چیزی نخورده
همش پیشت بوده
و رفت
دستی که متیو روش خواب بود رو تکون دادم که بیدارشد
باتعجب نگام کردو بانگرانی گفت
حالت خوبه خانم پامفری رو بگم بیاد
میدونه به هوش اومدی
خوبی درد نداری
بهش گفتم من خوبم
گفت ببخشید واسه رفتارم که اونجوری باهات حرف زدم واقعا ببخشید من خیلی عصبانی بودم
میشه منو ببخشی
ا.ت آره بخشیدمولی به یه شرت که دیگه باهام اونجوری حرف نزنی
گفت باشه
و گفت پرنسس خانم هوس چی کرده
گفتم تو از کجا میدونی من چیزی هوس کردم
گفت من خواهرم رو نشناسم باید برم بمیرم
الانم میرم برات از هاگزمیدخوراکی بخرم
و از اون روز به بعد رابطه خاهر برادری ت.ا و متیو خیلی بهتر شد جوری که
هیشکی جرعت نداشت
به ا.ت نگاه چب کنه چون میدونست آخر آقبت خوبی نداره🫠😄پایان
خب اگه درخواستی دیگه ای داشتید بگید
خودم از امروز میخام یه چند پارتی بنویسم از سیریوس بلک 💖
- ۱۰۴
- ۱۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط