هذیان نمیگویم ولی تب دارم این شب ها
هذیان نمیگویم ولی تب دارم این شب ها
من دود... ، نه ! ابری شدم ، میبارم این شب ها
با قرص های خواب آور خو گرفتم من
دست خودم هم نیست، من ناچارم این شب ها
با عکسهایی هم که بعد از رفتنت بردی
مبهوت جای میخ بر دیوارم این شب ها
سنگینی این غم مرا از پا درآورده
بر شانه های شهر خود سربارم این شب ها
بعد از تو در آغوش خود هم من نمیمانم
همخواب کاغذها و یک خودکارم این شب ها
از دیده ام رفتی ولی از دل نخواهی رفت
در انتظار لحظه ی دیدارم این شب ها
یک شهر خالی شاه میخواهد چکار اصلا؟
تنها ترین سردار این دربارم این شب ها
#میلاد_میرزایی
من دود... ، نه ! ابری شدم ، میبارم این شب ها
با قرص های خواب آور خو گرفتم من
دست خودم هم نیست، من ناچارم این شب ها
با عکسهایی هم که بعد از رفتنت بردی
مبهوت جای میخ بر دیوارم این شب ها
سنگینی این غم مرا از پا درآورده
بر شانه های شهر خود سربارم این شب ها
بعد از تو در آغوش خود هم من نمیمانم
همخواب کاغذها و یک خودکارم این شب ها
از دیده ام رفتی ولی از دل نخواهی رفت
در انتظار لحظه ی دیدارم این شب ها
یک شهر خالی شاه میخواهد چکار اصلا؟
تنها ترین سردار این دربارم این شب ها
#میلاد_میرزایی
۹۷۲
۲۲ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.