پارت ۲
پارت ۲
چند نفر با ماشین میان و با دستمالی که روش داروی بیهوشی ریخته شده جلوی دهن آسیه گذاشتن و آسیه بیهوش 😮 شد. اوگولجان دید که دارن آسیه رو می برن . اوگولجان : دوروک. دوروک : بله. اوگولجان : چند نفر آسیه رو بیهوش کردن و دارن می برنش. دوروک : چی. همه دیدن که آسیه رو دارن می برن.
دوروک دنبال ماشین دوید ولی به 😮 ماشین نرسید. دوروک به پلیس زنگ زد و همه چیو گفت. دوروک رفت پیششون. آیبیکه : چیشد. دوروک : زنگ زدم به پلیس گفت ماشین رو پیدا می کنیم. عمر : خداروشکر. سوسن : هنوز ماشین رو پیدا نکردیم که میگی خداروشکر. بقیه می خندن .بعد از چند دقیقه تلفن دوروک زنگ خوره . یاسمین : کیه. 😕😕 دوروک:پلیس زنگ میزنه . دوروک جواب میده...
چند نفر با ماشین میان و با دستمالی که روش داروی بیهوشی ریخته شده جلوی دهن آسیه گذاشتن و آسیه بیهوش 😮 شد. اوگولجان دید که دارن آسیه رو می برن . اوگولجان : دوروک. دوروک : بله. اوگولجان : چند نفر آسیه رو بیهوش کردن و دارن می برنش. دوروک : چی. همه دیدن که آسیه رو دارن می برن.
دوروک دنبال ماشین دوید ولی به 😮 ماشین نرسید. دوروک به پلیس زنگ زد و همه چیو گفت. دوروک رفت پیششون. آیبیکه : چیشد. دوروک : زنگ زدم به پلیس گفت ماشین رو پیدا می کنیم. عمر : خداروشکر. سوسن : هنوز ماشین رو پیدا نکردیم که میگی خداروشکر. بقیه می خندن .بعد از چند دقیقه تلفن دوروک زنگ خوره . یاسمین : کیه. 😕😕 دوروک:پلیس زنگ میزنه . دوروک جواب میده...
۳.۱k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.