گرچه صد بارم برانند از برت

گرچه صد بارم برانند از برت
بر نمی‌دارم سر از خاک درت

تا ابد منظور جانی، زانکه دل
در ازل کرد این نظر بر منظرت

زاهد از سر تو ز آن رو غافلست
کو نمی‌بیند به محراب اندرت

هر صباحی تازه گردد جان ما
از نسیم طرهٔ جان پرورت

همچو جان وصل تو ما را در خورست
گر چه جان ما نباشد در خورت

هر چه بود اندر سر کار تو شد
خود به چیزی در نمی‌آید سرت

شیر گیران پلنگ انداز را
کرد عاجز پنجهٔ زور آورت

بر نگیرد سر ز خط امر تو
هر که شد چون اوحدی فرمان برت


اوحدی
دیدگاه ها (۴)

ای ز لعلت قیمت یاقوت پستسنبلت را دستهٔ گل زیر دستراست کرد ای...

ماهی، که لبش بجای جانستگر ناز کند،به جای آن استاز چشم دلم نم...

ترک عجمی کاکل ترکانه برانداختاز خانه برون آمد و صد خانه بران...

ای چراغ چشم توفان بار مابیش ازین غافل مباش از کار ماهر زمانی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط