چندشاتی جونگکوک
چندشاتی جونگکوک
part 2
"اسمات نمینویسم"
همین که خواستم لباس هیوک و تودمروبپوشونم، زنگ در به صدا در اومد..
-اوه.. کوکه.. تو اینجا بشین من بیامباشه؟
+باشه.
-حولتو بپوش..
از اتاق بیرون رفتم، بند حولمرو بستم و در رو باز کردم..
جونگکوک وارد شد
علامت ات: -
علامت جونگکوک: ×
علامت برادر ات(هیوک) : +
-سلام عشقم..
×سلام عزیزم..
-خسته نباشی..
لبخند زدم و جونگکوک رو بغل کردم..
×مرسی.. حموم بودی؟!
-آره.. با هیوک...
گفت و سمت اتاق رفت..
جونگکوک با این حرف اخم کرد..
وارد اتاق شد..
ات داشت لباس های هیوک رو میپوشوند...
×هیوک.. عموجون بیا برو بیرون من کار دارم..
-چیکار داری؟ بزار دارم لباسشو میپوشونم..
+چشم عمو..
گفت و بعد از لباس پوشیدن بیرون رفت..
-چیشده عزیزم؟!
×چرا باهاش رفتی حموم؟!...
-کوک.. شوخیت گرفته الان؟
×نه ندی ام.
-کوک اصلا وقت ندار،م حوصله شوخی رو هم ندارم
تا خواست از اتاق بیرون بره جونگکوک ات رو گرفت و برگردوند،
چسبوندتش به دیوار
part 2
"اسمات نمینویسم"
همین که خواستم لباس هیوک و تودمروبپوشونم، زنگ در به صدا در اومد..
-اوه.. کوکه.. تو اینجا بشین من بیامباشه؟
+باشه.
-حولتو بپوش..
از اتاق بیرون رفتم، بند حولمرو بستم و در رو باز کردم..
جونگکوک وارد شد
علامت ات: -
علامت جونگکوک: ×
علامت برادر ات(هیوک) : +
-سلام عشقم..
×سلام عزیزم..
-خسته نباشی..
لبخند زدم و جونگکوک رو بغل کردم..
×مرسی.. حموم بودی؟!
-آره.. با هیوک...
گفت و سمت اتاق رفت..
جونگکوک با این حرف اخم کرد..
وارد اتاق شد..
ات داشت لباس های هیوک رو میپوشوند...
×هیوک.. عموجون بیا برو بیرون من کار دارم..
-چیکار داری؟ بزار دارم لباسشو میپوشونم..
+چشم عمو..
گفت و بعد از لباس پوشیدن بیرون رفت..
-چیشده عزیزم؟!
×چرا باهاش رفتی حموم؟!...
-کوک.. شوخیت گرفته الان؟
×نه ندی ام.
-کوک اصلا وقت ندار،م حوصله شوخی رو هم ندارم
تا خواست از اتاق بیرون بره جونگکوک ات رو گرفت و برگردوند،
چسبوندتش به دیوار
- ۳۶.۰k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط