گرفتم خوابیدم نزدیکای ساعت ۹ و نیم شب بود پاشدم ...
گرفتم خوابیدم نزدیکای ساعت ۹ و نیم شب بود پاشدم ...
و کاناتم ساعت ۱۰ اومد گفت که رفته درباره رها تحقیق کرده توی یه شرکت بزرگ کار میکنه اما وقتی رفته توی شرکت و خواسته با رئیس اونجا حرف بزنه همه یه جوری پیچوندنش و گفت که شامو خوردیم باهم میریم سراغ شرکت .. اول که اینو گفت تعجب کردم اما بعدش گف که نگران نباشمو و نقشه دروبینا و همه چیز اون شرکتو جم اوری کرده ... الحق که بینظره
**امادهایی ؟؟
- اره اما خب یکمم میترسم
**اوهایا دختر ما و ترس اصلا بابا ..
- مرز اه بریم دیه
لباس پوشیدم و راه افتادیم اول من دوربینا رو از کار انداختم بعدم دزد گیرو بعد کانات درو باز کردو وارد شرکت شدم اینطور که کانات فهمیده بود اتاق رئیس طبقه اخره و دقیقا اتاق رهام همونجاس ... رسیدم طبقه اخر کع یدفعه یه صدایی از یکی از اتاقا اومد انگار یکی داش با تلفن حرف میزد
× نه همه چی اوکیه یکم دیه توی اون شرکت کار دارم بعد اینکه زمین زدمشون از اون خراب شده میام بیرون
اینا رو گف خواست درو باز کنه کع کانات منو کشید کنارو قایم شدیم اومد بیرون ... هع حق با من بود بیتا بود کسی کع هم رفیقم بود هم مدیر مالی شرکت بابام ... سگ تو این زندگی رسما سگ
اومد برع کع پریدم وسط و دستشو گرفتم برگشت سمتمو بهت زده نگام کرد یه دفعه به خودش اومد خواس یه مشت بزنه تو دهنم که کانات پیش دستی کردو اون اول بهشو زد افتاد زمین ....
فرداش کع اون توی کلانتری زد زیر همه چی کانات فیلم ضبط شدهی تماسشو نشون پلیسا داد و کلی مدرک جم کرده بود اون فوق العاده بود
هم بیتا و هم رها رو دستگیر کردن و معلوم شد که چقدر پول از حساب شرکت برداشته بوده ... بابامم بعد اون ماجرا باهام بیشتر صمیمی شده و کاناتم کع کلا همیشه هوامو داره ....
نویسنده sa
پارت 3 پایان
حال بیشتر نوشتن نداشتم
و کاناتم ساعت ۱۰ اومد گفت که رفته درباره رها تحقیق کرده توی یه شرکت بزرگ کار میکنه اما وقتی رفته توی شرکت و خواسته با رئیس اونجا حرف بزنه همه یه جوری پیچوندنش و گفت که شامو خوردیم باهم میریم سراغ شرکت .. اول که اینو گفت تعجب کردم اما بعدش گف که نگران نباشمو و نقشه دروبینا و همه چیز اون شرکتو جم اوری کرده ... الحق که بینظره
**امادهایی ؟؟
- اره اما خب یکمم میترسم
**اوهایا دختر ما و ترس اصلا بابا ..
- مرز اه بریم دیه
لباس پوشیدم و راه افتادیم اول من دوربینا رو از کار انداختم بعدم دزد گیرو بعد کانات درو باز کردو وارد شرکت شدم اینطور که کانات فهمیده بود اتاق رئیس طبقه اخره و دقیقا اتاق رهام همونجاس ... رسیدم طبقه اخر کع یدفعه یه صدایی از یکی از اتاقا اومد انگار یکی داش با تلفن حرف میزد
× نه همه چی اوکیه یکم دیه توی اون شرکت کار دارم بعد اینکه زمین زدمشون از اون خراب شده میام بیرون
اینا رو گف خواست درو باز کنه کع کانات منو کشید کنارو قایم شدیم اومد بیرون ... هع حق با من بود بیتا بود کسی کع هم رفیقم بود هم مدیر مالی شرکت بابام ... سگ تو این زندگی رسما سگ
اومد برع کع پریدم وسط و دستشو گرفتم برگشت سمتمو بهت زده نگام کرد یه دفعه به خودش اومد خواس یه مشت بزنه تو دهنم که کانات پیش دستی کردو اون اول بهشو زد افتاد زمین ....
فرداش کع اون توی کلانتری زد زیر همه چی کانات فیلم ضبط شدهی تماسشو نشون پلیسا داد و کلی مدرک جم کرده بود اون فوق العاده بود
هم بیتا و هم رها رو دستگیر کردن و معلوم شد که چقدر پول از حساب شرکت برداشته بوده ... بابامم بعد اون ماجرا باهام بیشتر صمیمی شده و کاناتم کع کلا همیشه هوامو داره ....
نویسنده sa
پارت 3 پایان
حال بیشتر نوشتن نداشتم
۲.۱k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.