فیک مربی بوکس من
فیک مربی بوکس من
ویو کوک
دویدم سمت ا/ت.....دستش داشت خونریزی میکرد..... بغلش کردم همون موقع زنگ زدم اورژانس....چون ا/ت بیهوش شده بود.... اوررژانس اومد ا/ت برد بیمارستان.... منم با ماشین پشت سرشون رفتم..... تا رسیدیم ا/ت و بردن تو اتاق عمل.... داشتم بدون صدا گریه میکردم که بعد از یک ساعت دکتر از اتاق عمل اومد بیرون.... دویدم سمتش...
(علامت دکتر&)
_دکتر چیشد سالمه؟
&خداروشکر به شاهرگ اسیبی نرسیده دستش و بخیه زدم...یه پنج دقیقه دیکه هم بهوش میاد.....
ولی مراقبش باشید....
_چشم دکتر ممنونم
&این وظیفه ی منه
_دویدم تو اتاقی که ات بود..... تا رفتم توی اتاق ات و روی تخت بیمارستان دیدم.... صورتش مثل گچ سفید شده بود...رفتم جلو کنارش نشستم دستش و گرفتم...بوسیدم دستاش یخ بودن...زخم دستش و دیدم که باند پیچیه.... ناخوداگاه شروع کردم به گریه کردن...
اشکام روی دست ات میریخت....
ویو ات
حس کردم کسی کنارم داره گریه میکنه.... اشکای گرمش روی دستم حس میکردم... چشمام و اروم باز کردم... دیدم کوک کنارم نشسته دستم و گرفته بود....شبیه یه بچه شده بود که انگار مامانشو گم کرده....
+ک... وک بالکنت
_ات حالت خوبه؟ نگران و ترسیده
+دستم درد میکنه...گریه نکن
_چجوری میتونم گریه نکنم
+میتونی تختم و بدیش بالا با اون اهرمه
_اره باگریه و بغض
+ممنون
_خوبه؟
+اره مرسی.... حالا بیا بشین اینجا
_باشه با بغض
+نشست کنارم....دستام و به نشونه ی بغل باز کردم.... بیا بغلم خرگوش کوچولو
اومد بغلم محکم بغلش کردم.....
+ببخشید که اذیتت کردم....
_چرا اینکار رو کردی؟
+ب... بخاطر اینکه من یه مشکلی دارم....
_چه مشکلی؟ نگران
+من.... نمیتونم باردار بشم(هه شک😂)
_چی؟
+چند روز پیش رفتم دکتر بهم گفت پریودیت بخاطر اینه.... چون اون موقع زمان پریودی من نبود... زود هم خونریزیم تموم شد....
ویو کوک
دویدم سمت ا/ت.....دستش داشت خونریزی میکرد..... بغلش کردم همون موقع زنگ زدم اورژانس....چون ا/ت بیهوش شده بود.... اوررژانس اومد ا/ت برد بیمارستان.... منم با ماشین پشت سرشون رفتم..... تا رسیدیم ا/ت و بردن تو اتاق عمل.... داشتم بدون صدا گریه میکردم که بعد از یک ساعت دکتر از اتاق عمل اومد بیرون.... دویدم سمتش...
(علامت دکتر&)
_دکتر چیشد سالمه؟
&خداروشکر به شاهرگ اسیبی نرسیده دستش و بخیه زدم...یه پنج دقیقه دیکه هم بهوش میاد.....
ولی مراقبش باشید....
_چشم دکتر ممنونم
&این وظیفه ی منه
_دویدم تو اتاقی که ات بود..... تا رفتم توی اتاق ات و روی تخت بیمارستان دیدم.... صورتش مثل گچ سفید شده بود...رفتم جلو کنارش نشستم دستش و گرفتم...بوسیدم دستاش یخ بودن...زخم دستش و دیدم که باند پیچیه.... ناخوداگاه شروع کردم به گریه کردن...
اشکام روی دست ات میریخت....
ویو ات
حس کردم کسی کنارم داره گریه میکنه.... اشکای گرمش روی دستم حس میکردم... چشمام و اروم باز کردم... دیدم کوک کنارم نشسته دستم و گرفته بود....شبیه یه بچه شده بود که انگار مامانشو گم کرده....
+ک... وک بالکنت
_ات حالت خوبه؟ نگران و ترسیده
+دستم درد میکنه...گریه نکن
_چجوری میتونم گریه نکنم
+میتونی تختم و بدیش بالا با اون اهرمه
_اره باگریه و بغض
+ممنون
_خوبه؟
+اره مرسی.... حالا بیا بشین اینجا
_باشه با بغض
+نشست کنارم....دستام و به نشونه ی بغل باز کردم.... بیا بغلم خرگوش کوچولو
اومد بغلم محکم بغلش کردم.....
+ببخشید که اذیتت کردم....
_چرا اینکار رو کردی؟
+ب... بخاطر اینکه من یه مشکلی دارم....
_چه مشکلی؟ نگران
+من.... نمیتونم باردار بشم(هه شک😂)
_چی؟
+چند روز پیش رفتم دکتر بهم گفت پریودیت بخاطر اینه.... چون اون موقع زمان پریودی من نبود... زود هم خونریزیم تموم شد....
۲۰.۴k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.