part:48
part:48
(علامت ته +علامت کوک _علامت مامان تهیونگ ×علامت نایون >)
نایون اومد محکم بغلم کرد
>اوپا دلم واست خیلی تنگ شده بود
+منم دلم واست تنگ شده بود جوجه
×پسرم اون کیه تو آشپز خونه ؟
آشپز خونه رو نگاه کردم و دیدیم کوک داره ظرفا رو میشوره
+عاها اون.....چیزه....هم خدمتکاره هم دوستم ....عاره دوستمه 😅
>دوستت؟
+عوم....حالا ولش کن بیاین بشینین
رفتیم و نشستیم
+خب من یه دیقه برم تو آشپز خونه بیام
>خب بگو دوستت کارتو انجام بده دیگه
+خب باید برم بهش بگم دیگه
×برو پسرم
رفتم سمت آشپز خونه و از پشت یه دونه زدم تو باسن کوک
+چیکار میکنی
_دارم ظرفا رو میشورم
رفتم سمتش که از پشت بغلش کنم که نایون اومد تو آشپز خونه...سریع برگشتم سر جام و یه لبخند کج و کوله به نایون زدم
+اینجا چیکار میکنی؟
>اومدم به دوستت سلام کنم
_دوست ؟
+ع...عاره دیگه دوستمی دیگه
یه بشگون از کوک گرفتم
_عاها....عاره ما با هم دوستیم
>شما دوتا چرا مشکوک میزنین ؟
_مشکوک ؟ ما ؟
>عاره
+خب سلام کردی دیگه حالا برو پیش مامان الان منم میام
کوک دستاشو خشک کرد و نایون دستشو دراز کرد سمت کوک
>من نایون خواهر تهیونگم خوشبختم از دیدنت
کوک دستشو دراز کرد و با احترام دستشو گذاشت تو دست نایون
_منم آیان هستم خدمتکارو دوستم برادرت
+اهم اهم
دست کوک رو کشیدم از دست نایون بیرون و گرفتم تو دست خودم
+خوب برو الان ماهم میایم
>باشه بابا مال خودت نخواستیم انگار دارم دوستشو میخورم
نایون رفت بیرون
+کوک سعی کن اصلا باهاش صمیمی نشیا
_چشم ارباب
اینو گفت و یه لبخند خوشگل زد
+اینجوری نخند
_چرا
+وقتی اینجوری میخندی نمیتونم جلو خودمو بگیرم که بوست نکنم اونوقت همه چی لو میره ها
_باش
+جونگ کوک
_جانم
+بنظرت به مامانم بگم ؟
_نمیدونم تصمیم با خودته
+اگه بگم ممکنه ما رو از هم جدا کنه
_حالا بزار ببینیم چی میشه فعلا برو منم بیام به مادرت سلام کنم برو
لپشو کشیدن
+باشه
رفتم بیرون و پیش مامان نشستم داشتیم با هم حرف میزدیم که کوک با یه سینی آبمیوه اومد سمتمون....دقت نکرده بودم....لباسش خیلی زیاد بهش میومد
اومد جلو به نشانه احترام خم شد
_سلام خانم کیم من آیان خدمتکار پسرتون هستم
×چه پسر معدبی سلام پسرم خوشبختم
کوک سینی رو گذاشت جلو مون و گفت
_با اجازه من مرخص میشم
(علامت ته +علامت کوک _علامت مامان تهیونگ ×علامت نایون >)
نایون اومد محکم بغلم کرد
>اوپا دلم واست خیلی تنگ شده بود
+منم دلم واست تنگ شده بود جوجه
×پسرم اون کیه تو آشپز خونه ؟
آشپز خونه رو نگاه کردم و دیدیم کوک داره ظرفا رو میشوره
+عاها اون.....چیزه....هم خدمتکاره هم دوستم ....عاره دوستمه 😅
>دوستت؟
+عوم....حالا ولش کن بیاین بشینین
رفتیم و نشستیم
+خب من یه دیقه برم تو آشپز خونه بیام
>خب بگو دوستت کارتو انجام بده دیگه
+خب باید برم بهش بگم دیگه
×برو پسرم
رفتم سمت آشپز خونه و از پشت یه دونه زدم تو باسن کوک
+چیکار میکنی
_دارم ظرفا رو میشورم
رفتم سمتش که از پشت بغلش کنم که نایون اومد تو آشپز خونه...سریع برگشتم سر جام و یه لبخند کج و کوله به نایون زدم
+اینجا چیکار میکنی؟
>اومدم به دوستت سلام کنم
_دوست ؟
+ع...عاره دیگه دوستمی دیگه
یه بشگون از کوک گرفتم
_عاها....عاره ما با هم دوستیم
>شما دوتا چرا مشکوک میزنین ؟
_مشکوک ؟ ما ؟
>عاره
+خب سلام کردی دیگه حالا برو پیش مامان الان منم میام
کوک دستاشو خشک کرد و نایون دستشو دراز کرد سمت کوک
>من نایون خواهر تهیونگم خوشبختم از دیدنت
کوک دستشو دراز کرد و با احترام دستشو گذاشت تو دست نایون
_منم آیان هستم خدمتکارو دوستم برادرت
+اهم اهم
دست کوک رو کشیدم از دست نایون بیرون و گرفتم تو دست خودم
+خوب برو الان ماهم میایم
>باشه بابا مال خودت نخواستیم انگار دارم دوستشو میخورم
نایون رفت بیرون
+کوک سعی کن اصلا باهاش صمیمی نشیا
_چشم ارباب
اینو گفت و یه لبخند خوشگل زد
+اینجوری نخند
_چرا
+وقتی اینجوری میخندی نمیتونم جلو خودمو بگیرم که بوست نکنم اونوقت همه چی لو میره ها
_باش
+جونگ کوک
_جانم
+بنظرت به مامانم بگم ؟
_نمیدونم تصمیم با خودته
+اگه بگم ممکنه ما رو از هم جدا کنه
_حالا بزار ببینیم چی میشه فعلا برو منم بیام به مادرت سلام کنم برو
لپشو کشیدن
+باشه
رفتم بیرون و پیش مامان نشستم داشتیم با هم حرف میزدیم که کوک با یه سینی آبمیوه اومد سمتمون....دقت نکرده بودم....لباسش خیلی زیاد بهش میومد
اومد جلو به نشانه احترام خم شد
_سلام خانم کیم من آیان خدمتکار پسرتون هستم
×چه پسر معدبی سلام پسرم خوشبختم
کوک سینی رو گذاشت جلو مون و گفت
_با اجازه من مرخص میشم
۸.۹k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.