game of love and hate(part 23)

تهیونگ:رفتم بلغش کردم و گفتم
تهیونگ:هیسسس آروم باش میخواستم ازت معذرت بخوام لطفا منو بخشش تو زیبا ترین اندام و زیبا ترین صورتو داری باشه لطفا دیگه گریه نکن 
ات:توی حال خودم نبودم اما درد داشتم ناگهان احساس گرما کردم دیدم مردی که ازش متنفرم منو در آغوش خودش غرق کرده گرم بود آرامش بخش بود انقدر که قلبم داشت تند میزد تفهمیدم این صدای قلب منه یا قلب این پسر 
تهیونگ:قلبم از دیدن اشک های این دختر تیر میکشید و قلبم تند میز ناگهان ات با اشک و زجه زدن گفت
ات:درد میکنه تهیونگ  قلبم درد میکنه
تهیونگ:میدونم خوب درکت میکنم آروم باش نفس عمیق بکش
چند دقیقه بعد
تهیونگ:ات یخورده آروم شد براش یه سوپ خوماری درست کردم بعد از اینکه سوپش رو خورد  رفت خوابید . قلبم چند وقته خیلی تند میزنه تصمیم گرفتم برم پیش یه دکتر  پس واسه فردا وقت گرفتم
فردا صبح
ویوی ات
ات:هیچی یادم نمیومد جز احساس دردی که میکردم و اون آغوش گرم و صدای قلبم باشدم رفتم سرویس کار هارو  لازمو انجام دادم  لباسام رو عوض کردم رفتم پایین دیدم تهیونگ  با یه پیش بند آشپزی که پوشیده بود و یه ماهیتابه و کفگیر که دستش بود توی آشپز خونه بود
ات:صبح بخیر
تهیونگ:صبح بخیر
ات:نمی دونستم آشپزی هم بلدی
تهیونگ: من همه کار بلدم
ات:اوهوم
تهیونگ:بشین سر میز صبحونه تا پنکیک ها آماده بشن
ات:پنکیک،پنکیک درست کردی
تهیونگ:آره
ات:پنکیک مورد علاقه منه
تهیونگ:یه چیز جدید راجب زنم یاد گرفتم که زنم عاشق پنکیکه
دیدگاه ها (۲)

game of love and hate(part 24)

game of love and hate(part 26)

game of love and hate(part 22)

game of love and hate(port 21)

جیمین فیک زندگی پارت ۹۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط