گفتم که آرزو نکنم دل نمی گذاشت

گفتم که آرزو نکنم دل نمی گذاشت
خود را اسیر او نکنم دل نمی گذاشت

می خواستم فقط بگریزم به هرطرف
با درد عشق خو نکنم دل نمی گذاشت

دنبال بوی عطر کسی در تمام شهر
اینقدر جستجو نکنم دل نمی گذاشت

وقتی که یار حوصله گفتگو نداشت
بیهوده گفتگو نکنم دل نمی گذاشت

دل را همان نخست به دلدار باختم
می خواستم که رو نکنم دل نمی گذاشت
دیدگاه ها (۱)

ﺣﺲ ﻏﺮﻳﺒﻲ ﺑﻮﺩﺷﺒﻲ ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﻏﻤﮕﻴﻨﻢ ، ،،،ﻧﺸﺴﺘﻢ ....ﺷﻤﺮﺩﻡ ﺍﺭﺯﻭ ﻫﺎﻳﻢ...

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖﯾﮏ ﺩﯼ ﻣﺎﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻴﮕﺬﺭﻩ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻧﻢ ،ﯾﻪ ﺗﻮﻟﺪ...

یک روز فرصت هست اما خلوتی نیستیک روز خلوت هست اما فرصتی نیست...

دلخوشی های غم انگیز خیالی کشت ماراحسرت بو کردن گل های قالی ک...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

پارت : ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط