داشتم به این فکر میکردم

داشتم به این فکر میکردم
که صدایت را باید قاب گرفت و گذاشت روی طاقچه ی قدیمی
کنار قاب عکس پدر بزرگ
داشتم فکر میکردم چه خوب شد که تو
نه چه خوب شد که برای تو
میبینی کلماتم جور نمیشود
اصلا ولش کن
میخواهم گنجه ای سفارش دهم و تو را
نه ته صدایت را با عطر مریمی بیامیزم
و در صندوقچه ی کوچکی درست
در وسط قلبم نگاه دارم
آنگاه تو همیشه کنارمی
باید .....باید صندوقچه را از گرد بزدایم که مبادا
آسیبی به دوست داشتنی من وارد شود
میدانی میخواهم صدایت را
برای جاودانگی زندگانی کنم


#hadisehbano💜
دیدگاه ها (۱)

برگ های پاییزیسرشار از شعور ِ درخت اندو خاطرات سه فصل را بر ...

قول دادم که دگر عشق گدایی نکنمبا تو حتی سخنی از سر زاری نکنم...

پاييز شدزني كه شاخه هاي احساسش راتكاندو برگ برگِ دلش را به د...

فال می خواهم بگیرم... می شود نیّت کنی؟میشود با این غزل،احساس...

روانی منP48

زیر باران سئول [پارت 1]

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط